* مثنوی حماسه سازان *
* خون « بابک » غـیرت « ستا ر» در رگهای ماست *
ای هما ی تیز با ل آ سما ن عا شقی
با ل وپر بگشو ده ای در بیکرا ن عاشقی
تو ستون عشق را در بی ستون خا کدان
درغم شیرین زدی فرها د وش تا جا ودان
قصه عشق تو را کی برد در هفت آسمان ؟
لب به دندان می گزند اینک جمیع قدسیان
از کتا ب عشق خواندم قصه شیرین تو
ای مبارز خونبها ی عشق در کا بین تو
ا ی که بر دوشت نهادی کوله با ر میهنی
نغمه ی خون می نوازی با سه تا ر میهنی
در دل یاران فکندی جوششی از شوق و شور
در دل شب زنده داران جلوه ی دریا ی نور
پتک عشقت حلقه های بردگی را بگسلد
نغمه ی آزادگی تا گوش دل ها بشنود
بی تو آری نا له ها خیزد ز نا ی ژاله ها
با تو معنی می شود دیوا ن سرخ لاله ها
جلوه ی طور تجلائی تو بر سینا ی عشق
دُردی صهبا ی کهنه در ته ِ مینا ی عشق
با تو من تطهیر گشتم اینک ای مقصود من
کوثر عشق مگر در تا ر و پود بود من
جذبه ی عرفا نی و احسا س شعر مو لوی
چلچراغ واژه ها در بیت بیت مثنوی
نغمه عشق تو جا ری از لب ا فلا کیا ن
با ورم نآ ید که باشی از تبا ر خا کیا ن
داغ عشقت را بزن بر تا ر و پود کهکشا ن
بر سر ِ دشمن فکن خا کستر هفت آ سما ن
ا ی که نامت دم به دم جاریست از لب ها یمان
آ بشا ر رود مهتا بی تو در شب ها یما ن
گور فرعون زمان را همچو موسی کنده ای
نغمه ی آ زادگی در کهکشا ن افکنده ای
ا ی هما ی تیز با ل قله های سر گران
سایه ی دولت نشا ن بر خا ک ما ایرانیا ن
پیک خورشیدی مگر از آ سما ن ها ی بلور
خیزد از نا ی نئ ات صد نغمه پر شور نور
نعره ات چون غرش طغیا ن ا قیا نوس ها
لرزه ها افکنده ای در جا ن د قیا نوس ها
با سمند عشق هستی میر میدا ن دار حق
تا درفش فتح کوبی بر فراز دار حق
لاف رستم کهنه شد با هفت خوان داستان
خوان به خوان بگذشتی از هفتاد خوان راستان
سر بداران صف به صف منصور وار از بهر یار
شعر سرخ عشق را خواند ند در بالا ی دار
در قما ر عشق بین جا نبا زی عشا ق را
دیده را بگشا وبین معراج این لیلا ج ها
نغمه ی آ زادگی افتاده در گردون دون
بگذرازجا ن هد یه آ زادگان خون است خون
می جهد خونا ب دل از چشمه سار چشممان
وا ی اگر طغیا ن کند آ تشفشا ن خشمما ن
نیست ما را باکی از طغیا ن ا قیا نوس ها
کشتی ِ ا مید ما را نوح دوران نا خدا
نعره ها ی سربداران غرش طغیا نما ن
خرمن سرخ شقا یق زینت بستا نمان
ما گل آ زادگی کا ریم در گلدان عشق
بذر خون پا شیم آری در دل بستان عشق
غرش اموا ج ا قیا نوس ها آ وا ز ما
کهکشان تا کهکشان شد بُعد چشم اندا ز ما
نغمه ی آ زادگی در تا ر تا ر سا ز ماست
تند ر توفنده آ ری شعر خوش آ واز ماست
گلشراب عشق آری در سبوی شعر ما ست
نعره های سربداران از گلوی شعر ماست
در گلستان وطن بنگر چه گل ها پر پر است
باده ی سرخ وفا را نوش نوشی دیگر است
این صدا ی «شُر شُر » از نای که می آید برون
وا ی من ، افتاده اسماعیل در دریا ی خون
در منا ی عشق جوشد خون « اسما عیل » مان
مرده خیزد با صدای صور اسرافیل مان
در بیا با ن بلا بین عا شقان جا ما نده اند
قیس وش در حسرت دیدار لیلا ما نده اند
خنجر وحدت کنون بر سینه « من » ها کنیم
قطره را با قطره اینک وسعت دریا کنیم
اینک ای ایران من ننگ است ما را این چنا ن
سر فرود آریم بر تیمور لنگ عصر ما ن
بشنوید ای ظا لما ن گلبا نگ چا ووشا نمان
می چکد از چنگ تان خون سیا ووشا ن مان
می رسد با اسب ایمان کاروا ن سا لا رما ن
مرده خیزد با دم عیسا ئی سر دار ما ن
خفته گا ن میهنم را این بشارت بس خوش است
کآ ید اسرا فیل مان با صور بیداری به دست
سینه ی دشمن دَرَد پیکا ن تیز تیرما ن
بوسه بر فرقش نشیند با لب شمشیر ما ن
توسن ایمانمان تکتا ز جولانگاه عشق
شوکت آئین نما ن جا ه و جلال ماه عشق
تندر آسا بگذرد از بام گردون داد خون
نغمه ی شیرین شنو با بربط فرهاد خون
آ فتا ب خون مان تابید از در گاه عشق
پرتو ایمان مان باشد فروغ ماه عشق
تا رسد فرمانت ای فرمانده سردار ها
گویمت لبیک آری بر فرا ز دار ها
از پرند خون به تن پوشیده ام شولای مهر
در بسیط کهکشان افکنده ام غوغا ی مهر
هم صدا خیزید ای شیرا ن آ ذر بایجان
تا بر افرازیم اینک پر چم ستا ر خا ن
با سرود میهنی خیزید ای تبریز یا ن
مانده فرزندانتان در مسلخ چنگیزیان
غرش امواج دریا از خروش نا ی ما ست
خون با بک غیرت ستا ر در رگهای ماست
خوش سرودی «ُادلی » آری شعر آ تشبا رعشق
می کشد آ خر تو را تا اوج اوج دار عشق
میراسماعیل جباری نژاد
م - ادلی