آری
به آن دریای مواج خـروشان که روزی با بال های مخملین
به آن دریای مواج خـروشان که روزی با بال های مخملین
ابر و با آذرخشی از عــشق در کویرستان وطن با دانه های
بلـورین و زلال باران فـرود خواهد آمـد تا کویرستان ایران
زمین به عـزا نشسته مان را از آذربایجان تا بلوچستان و
از خراسان تا آبادان گل باران نماید و سر زمین
دل ها ی عـطش آ گین « بی قـرار ان دریا » را سیراب سازد
* لطفا «موسا » را « موسی » به خوانید تا وزن شعر نشکند*
با سپاس
* بی قـراران دریا *
قا صدی از سفـر عــشـق خوش آوا آیـد
که فـلـق نور فشان از پی یـلـدا آ یـد
نور باران به شود سینه سینائی عــشـق
آن زمان موسی ما با یـد بیضا آ یـد
نعره در نعره فکن گریه کن ای ابر بهار
که کران تا به کران لاله به صحرا آ یـد
بـشکـفـد زنبق نو از تپش نبض زمین
فـصل عـریان زمان باز گل آرا آ یـد
چشـمه فـواره زند بر صف آرایش گل
بر سرِ سوسن نو مرغ خوش آوا آ یـد
به گل آذین بشود صحن حریرین چمن
از رگ بطن زمین چـشمه به غوغا آ یـد
نکـهت عــشـق به پیچد به گلستان وطن
و از صبا نکهت جان بخش مسیحا آ یـد
بر لب دشت عـطش بوسه باران به زند
بر صف لاله نو بلبل شـیـد ا آ یـد
ای کویر عـطش ای قامت تفتیده خـلق
سینـه ی سوخته بگشا ی که دریا آ یـد
به چه آ واره این دشت بلا ئی مجنون
حجله آ ذ ین بکن ای قـیس که لیلا آ یـد
به تما شا ی تو ای میر تما شا گه عــشـق
ز سـر ا پــر ده ا فـلا ک ثــر یا آ یــد
نغمه خوش بـزن ای « اُدلی » اقـلـیم ادب
که به بستان وطن آن گل رعـنا آ یــد
اُ د لی = به معنی آ تشین در زبان آ ذری
میـراسما عـیـل جبـا ری نژاد
م - اُدلی
******