خورشید تباران


استقلال ، آزادی ، عـدالت اجتماعی

شعر کلاسیک از . میراسماعیل جباری نژاد ، م - اُدلی
ساکن کانادا - تورنتو ، تولد ، تبریز ، محله خیابان ( کلانتر کوچه ) رانده شده وطن
با مضامین ، 1 - ملی و میهنی، رزمی 2 - عاشقانه و عارفانه 3 - جلوه های طبیعت و خلقت 4- مناسبت ها ی ویژ ه
لطفا برای خواندن اشعار صفحات بعد در پانین صفحه در قسمت مستطیل بنفش روی
older post
کلیک فرمائید و همینطور تا آخر


Classic
poetry - in persian
1 - Heroic verse and Revolution 2 - Beauty of Nature and Creation 3 - Lyric Poetry......
miresmaeil jabarinezhad ( mim - odly)

**CANADA - TORONTO

1 -
Independence
2 - Freedom ( Liberty ) 3 - Social Justice For Iran


Thursday, August 16, 2012

میراسماعیل جباری نژاد برای زلزله اهر




* دُردانه ی ناز *

دو دستت خونی و  ناپاک ، ای خاک
توئی ننگ آور افلاک ، ای خاک
چه جرمی داشت این ، دُردا نه ی ناز
زدی بر سینه اش صد چاک ، ای خاک

 * جلاد خاک *

توئی ظالم ترین جلاد، ای خاک
  امان از این همه بیداد، ای خاک
همه آبادی ام ، شد همکفِ خاک
و جان کودکان بر باد ، ای خاک


* آوار *

زمین بد مست و بد کردار می شد
حریم کوچه ها خونبار می شد
سر ِ نوزاد های خوش تر از گل
در ِ و دیوار ها ، آوار می شد


* هفت رنگ *

زمین رقصید و شد ابلیس بد مست
در و دیوار ده ، بر خاک بنشست
درون جلد تو ، ای خاک بی رنگ
هزاران اژدهای هفت رنگ است


* رفع تشنگی *

چو سر زد از زمین لولوی شیطان
هزاران خانه شد با خاک یکسان
و جان کودکان در گور می کرد
و رفع تشنگی با خون انسان

* رنگی در بی رنگی *

نشسته روی کودک ننگی ِ خاک
دو صد آثاری از نیرنگی ِ خاک
پر از رنگ و ریا ، بنهفته ابلیس
درون ظاهر بی رنگی ِ خاک

* انتقام *

به سیل و زلزله ، خیزاب دریا
به توفان های ویران ساز صحرا
 به خاک و خون کـشی ، انسان به انسان
که گیری انتقام ِ « آدم » از ما



 * نا مهربانی*
همه مُلک جهان در بی امانی
بلا های زمینی، آسمانی
نمی دانم خطای« ما » بشر چیست
که گردون می کند ، نا مهربانی
* جوی خون *

نوای گریه های بینوایت
فتاده جوی خون در کوچه هایت
اهر، ای غافل از نا پاکی ِ خاک
که پنهان بود دشمن زیر پایت

یک گل سرخ پر پر*

اهر منزل به منزل گشت خو نبـار
امان ازدست این گردون غدار
گل سرخ « هریسی » آه پر پر
   به خون آلوده زیر کهنه دیوار

* بلای زمینی *

سپیداران باغت قـد خمیده
قـناری های تو در خون تپیده
هریس و ورزقان ، در طول تاریخ
بلائی این چنین هرگز ندیده

* اژدها *

درون این زمین ِ آسمانی
لمیده اژدهای پر توانی
زمین بر لرزه آرد ، وقت سرمست
که نوشد خون پاک کودکانی

میراسماعیل جباری نژاد
م - آدلی

Saturday, August 11, 2012

[jabarinejad اعدام برای گل سرخ ****

* اعـدام برای گل سرخ *

آمدم صحن گلستان به هوای گل سرخ
چشم من چشمه خون گشت به پای گل سرخ

قاضی فصل زده ، بر سر پیشانی گل
حکم مرگ آور اعدام برای گل سرخ

چه خطا کرد خزان ؟ این گل نازک تن ناز
که نوشتی سر ِ جو مرگ ، جزای گل سرخ

حکم اعدام تو بر سوسن آزاده ی باغ
بوده اجرای تو در خاک سرای گل سرخ

داد بیداد گری را نبود داد ر سی
مانده در خواب گران چشم خدای گل سرخ

عندلیب آمده بر خاک مزار گل ناز
خیزد از ناله او جان به فدای گل سرخ

بلبل آزرده از این غارت چنگیزی فصل
سرنگون شد به زمین وای لوای گل سرخ

نگران مرغ چمن مات ، به عریانی بید
مانده در حیرت و حیران ، به نمای گل سرخ

کرده تاراج ، خزان بود و نبود گل یاس
خرمن سوسن گل سوخته پای گل سرخ

خوانَد از مسجد هر بید چمن ، نوحه باد
فوج مرغان چمن را به عزای گل سرخ

چرخش چرخ زمین است که در پهنه باغ
کرده چون مرثیه خوان ، نغمه سرای گل سرخ

جان دوشیزه گل در خطر آفت زرد
دست جبار خزان است بلای گل سرخ

برده این آفت زرد آن همه حیثیت سبز
کرده آلوده خود سبز قبای گل سرخ

صحن بستان تهی از رایحه دلکش یاس
گور صد لاشه برگ است فضای گل سرخ

چشم دل دوخته «اُدلی » به بهار دگری
تا نویسد غزلی نو به ثنای گل سرخ

میراسماعیل جباری نژاد
م -ادلی
****

Saturday, July 21, 2012

میراسماعیل جباری نژاد تماشاگه گل **


* تما شا گاه گل *

در چمن بشكفته خوش مينا ي گل
يا سمن تا يا سمن پهنا ي گل

مي فشاند ابر هاي سر گران
دانه هاي زندگي در پا ي گل

كرده جلد جلگه ها را خا لكوب
غنچه هاي نورس رعنا ي گل

شيره كش زنبور وحشي مي مكد
شيره از شيريني لب هاي گل

آدم پروانه ها شد بوسه چين
دم به دم از صورت حوا ي گل

مي ربود آهسته زيرك دزد نور
شبنم يا قوتي ي سيما ي گل

قطره خون بلبل مجنون دشت
مي چكد از دامن ليلا ي گل

مي درخشد در زلال عطر ونور
كا كل نازك پر زيبا ي گل

مي كشد طراح ابر نقشه كش
نقشه ي گلدوزي ديبا ي گل

رسته در چين چمن زاران كوه
صف به صف آلاله حمرا ي گل

سفره سبز چمن آذين شده
با حضور حضرت والا ي گل

مي دمد از لا بلاي بوته ها
عطرخوش از دامن رعنا ي گل

گشت مست از عطر لادن ها ي زرد
بلبل خوش نغمه ي شيدا ي گل

در زلال زمزم باران و نور
شسته شد گرد رخ وشولا ي گل

نازنين با بونه هم طنا ز شد
نازم اين ناز وقد با لا ي گل

زورق دل گشته اينك غرق غرق
در شميم وسعت دريا ي گل

مي دهد عطر خدا دامان گل
زنده شد دل با دم عيسا ي گل

ريزد از جام شقايق هاي سرخ
دردي سكرآور صهبا ي گل

نوش نوش اينك بنوشم پا ي گل
باده ها از ساغر مينا ي گل

خواند (اُدلي) عندليب عشق تو
نغمه ها بر قا مت رعـنا ي گل

ميراسماعيل جباري نژاد
م ادلي

jabarinezhad نمایشگاه گل *

* نمايشگاه گل *

تا گشودم سينه بر دلدار گل
بوسه اي خوش چيدم از رخسا ر گل

در نمايشگاه سبز نوبهار
مانده ام در حيرت از آثا ر گل

مي نويسم شاه بيت شعر خويش
روي برگ دفتر اشعا ر گل

قالي گلباف دشت گل فشان
پهن شد در وسعت تالار گل

بينم اندر جلوه گاه جلگه ها
نقش صد رنگ عجب در كا ر گل

سر زد از پشت زمستان ماه گل
دارد اندر دوش سبزش با ر گل

مي زند چنگ نسيم صبح گاه
شانه ها بر طره ي طرار گل

مانده راز قصه هاي خارو گل
هم چنان در پرده ي اسرار گل

قطره خون بلبل شيداي مست
مي چكد از ذوالفقار خار گل

مي زدايد پرنيا ن نرم نور
اشك هاي خوني رخسار گل

چيده صد گلبوسه از بابونه ها
شاپرك در گرمي ديدار گل

مي فروشد عطر خوش عطار باد
در صفاي سبزي بازار گل

تكيه زن تخت چمن تاج الموك
تا جدار در صحنه ي دربا ر گل

بشنو از چاووش باد آواز عشق
در سجود خالص زوار گل

مي درخشد در نمايشگاه كوه
نقش هاي تازه ي افكار گل

از ازل در گردش اين دائره
سال نو جان گيرد از پر گار گل

(هفتسين) خوان چمن آذين شده
در نخستين لحظه اخبار گل

مي نويسم شعر باغ فلسفه
مانده ام در معني دشوار گل

در فضاي عطرنا ك پونه ها
سينه ام سر شار از ايثار گل

ماند (اُدلي) روي چشم انداز عمر
منظر عشق تو و اشعار گل

میراسماعیل جباری نژاد
م - اُدلی

میراسماعیل میعا د گاه سبز *


*  میعاد گاه سبز * 

دیده را بگشای بر جا پای سبز
در بهار پر گل دنیای سبز

وه چه خوش آذینه با صد ها هنر
مخملین پیراهن صحرای سبز

خال هندوی گل وسیتار باد
ناله های بلبل و سودای سبز

پرنیان ، فرش چمن تزئین شده
پیش چشم نرگس شهلای سبز

جاری از اندیشه نرم سحاب
شعر های تازه ی رویای سبز

در مسیر پیچ پیچ جویبار
خیزد از نای بهار آوای سبز

رفته سوزنهای باران پوست دشت
تا کند گلدوزی دیبای سبز

در هیاهوی خوش بازار گل
می فروشدعطرخوش نعنای سبز

می مکد لبهای خشک گرم نور
ژاله های نیلی مینای سبز

در نوای نوشخند چشمه سار
باز شد دروازه صحرای سبز

ادلی ام »چون لاله های داغدار
دارم اندر دوش خود جا پای سبز

خامه = به معنی  قلم
سیتار = از آلات موسیقی هند
ژاله = شبنم
ادلی == آتشین در زبان شیرین آذری
 میراسماعیل جباری نژاد
م - اُدلی

جباری نژاد خیمه گاه سبز


 *  خیمه گاه سبز *

باز شد فصل گل و دیدار سبز
چشم دل بگشا و بین اسرارسبز

می نویسم روی برگ نوبهار
شعر گل با خامه پندار سبز

می کشد سر ، نرم نرمک پیچ پیچ
دختر نیلوفر از دیوار سبز

می برد هوش ازسرصد عندلیب
رقص گل در صحنه تالار سبز

لاله ها ، بابونه ها ، گل پونه ها
خال کوب پیکر کهسار سبز

مانده از شعرروان چشمه سار
روی برگ نوبهار آثار سبز

نوش نوش اینک بنوشد تشنه نور
قطره های شبنم رخسار سبز

وه چه خوش گلبوته های خال خال
نقش بند رنگی دیوار سبز

رقص خوش دارد میان دائره
دخت گل در گردش پرگار سبز

قالی گلباف نرم سبزه زار
جلوه گر در پهنه ی تالار سبز

می خرد عطر فرح انگیز یاس
بلبل خوش نغمه در بازار سبز

«ادلی ام» چون لاله های آتشین
می نویسد خامه گر اشعار سبز

میراسماعیل جباری نژاد 
م -اُدلی

میراسماعیل جباری نژاد ع ن س نامه رسان گل سرخ ***

* نامه رسان گل سرخ *

سینه ام پر شده با درد گران گل سرخ
جگرم کاسه خون است میان گل سرخ

گذرم در گذر فصل ، به گلزار افتاد
ناله در ناله شدم با گذران گل سرخ

زده شلاق خزان، ضرب به شخصیت سرو
برده در کوی چمن نام و نشان گل سرخ

چه خطر دید خزان از گل دردانه ناز ؟
که به صد دغدغه افتاد، به جان گل سرخ

نعش صد پاره گل بین لب هر چشمه آب
شده مغلوب خزان جان جوان گل سرخ

به تو ای باد خزان ،حال دوصد نفرین باد
که به فرمان تو شد مرگ ، ازآن گل سرخ

پشته در پشته نگر لشکر پر کشته گل
می کشد تا به فلک داد و فغان گل سرخ

سرمه در دیده نرگس نکند فخر به یاس
مانده بی شاپرکان غنچه دهان گل سرخ

باغ ها پر شده با نعش گِل آلوده برگ
رفته در صحن چمن تاب و توان گل سرخ

زوزه در زوزه کشد گرگ شبانگاهی باد
تا زند نقش زمین جان گران گل سرخ

روی سکوی خزان سوخته در آتش فصل
دامن مخملی ِ عـطر فشان گل سرخ

زده آفات خزان وای به امنیت دشت
برده تا خط خطر امن و امان گل سرخ

زده صد لکه به خوش دامن گلدوزی کوه
کرده بازیجه خود روح و روان گل سرخ

سر شمشاد چمن بلبل افسرده باغ
شده با دیده خون ، دل نگران گل سرخ

جگرش خون شده از دوری محبوبه شب
سینه اش سوخته با داغ گران گل سرخ

بلبل نغمه سرای سر ِ بستان بهار
شده با لشکر غم مرثیه خوان گل سرخ

آید از گردش این دائره ی خاکی پیر
با همه جلوه گری باز زمان گل سرخ

بوسه در بوسه بچیند لب پروانه ی ناز
از سر و گردن و از غنچه لبان گل سرخ

شود آن قاصدک نورس نازک پر باغ
سر هر کوی چمن نامه رسان گل سرخ

شاپرک ناز کنان در دل تالار چمن
میشود بار دگر، رقص کنان گل سرخ

ادلی اینک تو بمان منتظر باغ بهار
که سرائی غزلی شاد میان گل سرخ

میراسماعیل جباری نژاد
م -ادلی
******

jabarinezhad miresmaeil * سهند تباران * جباری نژاد


* سهند تباران *

تا سحر سا يه فکند بر در وديوا ر سهند
چشم خورشيد به شد مات به ديدا ر سهند

کوچ مرغا ن مها جر همه با نغمه عشق
صف به صف می گذرند از سر کهسا ر سهند

لاله چون شعله بر آ مد به چر اغا نی کوه
تا شود گرمی حرا جی با زا ر سهند

پرده در پرده شنو سمفو نی چشمه آب
نغمه در نغمه فکنده است به تا لار سهند

عند ليبا ن همه سر مست و غزل خوان سرگل
جو يبا ران همه جاری به چمن زار سهند

دره ها سبز قبا پر شده با بره ناز
گوسفندا ن همه سيرند ز ايثا ر سهند

می کشد نغمه داوودی چوپا ن سر کوه
بشنو از نا ی فلوت نغمه ا سرا ر سهند

خا ل هند وی گل و بوسه پروا نه به خال
صوت سيتا ر صبا و دل گلبا ر سهند

زد ه در بستر گل کبک حرم خا نه خويش
تا کند پر کا کلی جوجه علف زا ر سهند

شده سو سن همه تن يکه سخن گوی بها ر
تا به خوا ند غزل از دفتر آ ثا ر سهند

زده آتش گل فا نوس شقا يق در باد
شعله در شعله به پيرا هن گلدا ر سهند

آ مد از گرمی حراجی عطا ر نسيم
قيمت عطر گل لاله به با زا ر سهند

بسته صد حلقه گل ابر به با زوی چمن
شسته با را ن شنل سبز سپيد ا ر سهند

رقص نيلو فر عريان در آ ئينه آب
هنر دختر گل چهره بی خا ر سهند

چين شبدر شده گلبستر بلد ر چين ها
خا نه چلچله هاست پهنه نی زا ر سهند

زده گلتا ج به سر تا ج ملوک سر کوه
تا شود تک گل فرما نده در با ر سهند

لا له اردو زده در ژرف ترين دره سبز
پونه چا در زده در وسعت جو با ر سهند

يا م يا شئل چوئلره با خ قئرمئزی دون لا له لر
چئل چئراق لا بزئنوب صحنه گلزار سهند

صف به صف جام شقا يق زده تا قله (جام)
شده با پر چم خون رنگ علم دا ر سهند

دوئشون اوستئونده بئتن قا نلی اورک لاله لری
شا نلی بير با يدا قا اوخشا ر ز چمن زا ر سهند

گر چه در چنگ عدو پا ک اسير است سهند
ولی هر گز نشود خم سپيد ار سهند

گر چه بر کشته موسی و حنيف است هنوز
ديده گريا ن و غم انگيز و عز ا دار سهند

غوئرا دان حا لوا چا لا ن صبر داياخ تبريزيميز
ائودا بير گون سالاجاق دشمن غدا ر سهند

بئله غر بتله قالان (ادلی) اورک شا عريميز
گئله جا قدر اوئپه جا ق در گوئل رخسار سهند

***
پا نويس ها
سيتار = از آلات موسيقی هند
جام = نام قله سهند

ترجمه ابيات آذری
به صحرا های سبز سبز بنگر و لاله های پيراهن قرمزام
که با چلچراغش آذين نموده صحنه گل زار سهند را
لا له های خونين دل روئيده در دامنه هايش
به پرچم های افتخار آميزی شباهت دارددر چمن زارا ن سهند
تبريزی که به صبر تکيه داردو از غو ره حلو ا درست می کند
روزی به آتش خواهد کشيد دشمن غد ار سهند را
و هم چنين شا عر آتشين دل و در غربت مانده مان
خواهد آ مد و خواهد بو سيد گل رخسا ر سهند را

ميراسماعيل جباری نژاد
م -اُدلی

میراسماعیل جباری نژاد با عروسان خوش خط وخال سهند


 سهند را عروس کوه های ايران می گويند و به راستی چه
لقب برازنده و به حقی است که بر پيشانی اش رقم زده اند

** با عروسا ن خوش خط و خا ل سهند **

تا سحر پرده کشيد از سر وسيما ی سهند
شاه خورشيد خوش آ مد به تما شا ی سهند

صخره ها پر به شد از هلهله چلچله ها
کوچ صف در صف درناست ز بالا ی سهند

نت به نت موسيقی نرم وخوش آهنگ نسيم
رقص عريان گل و صحنه زيبا ی سهند

وه چه خوش دوخته با سوزن باران ها ابر
مخملين دامن گل دار به پهنا ی سهند

روی هر بوته گل شاپرک مخمل با ل
گرم عياشی خويش است به سودا ی سهند

خطبه های گل سوسن همه پر معنی عشق
ده زبان ترجمه دارد ز مصلا ی سهند

زده ام جا م شقا يق سر می خانه (جا م)
شور سر مستی من بين ز صهبا ی سهند

دزد نور آمده اينک به ربا يد آرام
شبنم نقره ای از صورت مينا ی سهند

ارتش شيره کش وحشی زنبور عسل
شيره در شيره چشد از لب گل ها ی سهند

می خرد بلبل شوريده ز عطا ر صبا
عطر سکر آور گل های شکوفا ی سهند

سر هر شا خه گلنا ز به خواند آواز
بلبل دلشده بر نرگس شهلا ی سهند

گيسوا ن تر سر سبز ترين سنبله ها
شده با شا نه با د زيب دل آ را ی سهند

جا ری از سينه کش مخملی دلکش کوه
يا م يا شئل با غچا لا را آب گوارا ی سهند

بشنو از گنگره سبز گل آذين چمن
نغمه های نی چوپا ن ز صحرا ی سهند

دره در دره نگر گله پر بره شوخ
رقص در رقص خرامند علف ها ی سهند

اور ناير نازلی چئپشلر قوزو لار گوئلی چمنده
داغئلير نی سسی تا صحن مصفا ی سهند

هی هی دختر چو پان شده پژواک در کوه
بشنو آواز خوش از اوج بلندای سهند

جاری از رگ رگ هر بوته با بونه ناز
عطر جان بخش و دلا ويز مسيحا ی سهند

چيده ام در سبد خا طره ها در غربت
بوته در بوته گل زنبق رعنا ی سهند

با شد اين حسرت (ا د لی) که به ريزد روزی
همه گل های جها ن را به سر ا پا ی سهند

پا نويس ها
 جام = نام قله سهند است

ترجمه ابيات آذری
يا م يا شئل با غچا لا را = به با غچه های سبز سبز
ترجمه مصراع اول بيت شا نزدهم
شيطنت بازی می کنند بز بره ها و بره ها در چمن زاران پر گل
داغئلير سسی نی = پخش می شود صد ای نی
میراسماعیل جباری نژاد
م - اُدلی


میراسماعیل جباری نژاد - گلدوزی عشق


سروده شده در لیمینگتن - کانادا سال های قبل  سال  2002

 * گلـدوزی عــشـق *

تا هـمدم دل گشتی در بستر تنها ئی
بی خویش گـذ ر کردم از معـبر تنهائی

در رگ رگ احسا سم خون غـزلی جاریست
تا نقش کند عــشـقـت بر دفـتـر تنهائی

پرواز مرا بنگر در اوج سمای عــشق
با قـوی جهانـگرد سیمین پر تنهائی

من عا بر شب هایم تا صبح وصال تو
در سوسو یاد تو با اخـتر تنهائی

سر گشته و حـیـرانم در خلـقـت پر رازت
دل راه تو می پوید با رهـبـر تنهائی

در بحر خیال تو دل غـرق تماشا شد
انـد ر صدف بسته با گوهــر تنهائی

شبگرد دلم گردد در کوی خیالت باز
در محور عــشق تو با اخـتـــر تنهائی

تند یس خیالت را روحم بگرفت آ غـوش
مستانه و دیوانه در بستر تنهائی

من مست و غـزل خوانم با یاد دو چشم تو
گلـباده نابی تو در سا غـر تنهائی

گلـزار جمال تو پر عـطـر و گل و ریحان
تو روضه رضوانی در منظر تنهائی

در مخمل اشک من گلـدوزی عــشـقـت بین
نقـشی است بسی رنگین بر پیکـر تـنهائی

من پادشه عــشـقم گلتاج غـزل بر سر
در کاخ بلـور شـعـر از کشور تنهائی

« ادلی » تو ز «ما» بگـذر در خویش بجو دلـدار
که از «ما» چو به جا مانـد خا کستــر تنهائی

میراسماعیل جباری نژاد
م - اُدلی

میراسماعیل جباری نژاد - شرنگ تنهائی ****


 * شـرنگ تنهائی *

افسرده دلم بنگر در چنبر تنها ئی
ا فـتاده چو بیماری در بستر تنهائی

با آ تش هجرانت می سوزم و می سازم
صد شعله به جان دارم در مجمر تنهائی

در خلوت این غـربت صف کرده سپاه خویش
تا خون دلم ریزد صد لشکر تنهائی

انـد ر قفس بسته نبض نفسم خسته
چون مرغ اسیری با خو نین پر تنهائی

در خاک همه عالم دیدی تو کسی ای دل
پاشیده چو من برسر خاک درِ تنهائی

ای خامه اشک من با جوهر خون بنوی
صد قصه پر غصه بر دفـتـر تنهائی

بشکسته چنان این دل با سنگ غم دوری
حتی که نمی گنجد در باور تنهائی

بر باور کس آید در گستره ی گیتی
زائیده چو من بی کس از مادر تنهائی

در گردش این گردون گردونه بخت من
گردیده به دور غـم در محور تـنـهائی

می ترسم از آن روزی بی یاور وبی دلدار
صد قطعه شود جانم با خنجـر تنهائی

فـواره خونم بین در چشمه چشما نم
سلطان غـم و دردم در کشور تنهائی

تک شعله فانوسم در ظلمت این غربت
در جاده پر پیچی با رهـبـر تنهائی

از خطه «من» تا «ما»وقت است که هجرت کرد
با جمع گـذ ر باید از مـعـبـــر تـنـها ئــی

شمشیــر به سازم من از جنس بلور عــشــق
صــد ضـربه زنم کاری بر پیکـر تنــهـا ئی

با یاد دو چشم تو نوشم همه شب تا صبح
گلباده عــشـق تو از سا غـــر تنهائی

تنهائیِ تو « ادلی » در جمع شود اما
از جمع به جا ماند خا کستــر تنهائی

میراسماعیل جباری نژاد
م -ادلی

Friday, July 20, 2012

میراسماعیل جباری نژاد - ع ن س سرود دریا ***

* سرود دریا *

* تقدیـم به دریا دلان میهنم *

لب را به فغان بگشا با موج گران دريا
توفان بلا افكن در ظلم زمان دريا

صد قـا فله در بند است اي مظهر آزادي
گلبانگ رهائي را باري تو بخوان دريا

جنگل ز تو جان گيرد گلبانگ ز جنگل ها
پيوند تو و جنگل رازيست نهان دريا

من شعر تو را خوانم از دفتر باران ها
بر گوش كوير ستان در اوج بيان دريا

در معبر دشتستان چشمان قــناري ها
بر رقص قـرنفـل ها اينك نگران دريا

با وصل تو و دشت است در گستره هامون
مـيلاد شقايق ها در فصل خزان دريا

گيسوي سحابت را بر دوش فضا گستر
وانگا ه سفر بنما تا قلب كران دريا

برقي زن ورعدي كن آهنگ قيامت زن
بر دشت عطش افكن فرياد و فغان دريا

در گستره هامون سوزي زعطش جاريست
درياب تو احوال اين تشنه دلان دريا

آيات محبت را با بوسه باران ها
برصورت دشتستان اينك به نشان دريا

بـگـذ ا ركه بلدرچين در چين چمن زاران
صد جوجه به بار آرد در امن و امان دريا

بگذ ار كه پروانه گلبوسه به چيند باز
از روي شقا يق ها خوش رقص كنان دريا

بگذار كه بگشا يد صد سوسن آزاده
در گـنـگره ي گل ها ده گونه زبان دريا

بگذ ار به رقصد داس در وسعت گندم زار
بلبل به نوا آيد گل ها به عـيان دريا

بگذار كه بنشيند در گوشه ي هر خا نه
بر سفره هر انسان بوي خوش نان دريا

بگذار كه تنديس سوزان كويرستان
سرشار زگل گردد چون باغ جنا ن دريا

بگذار ز جان شويند زنگا ر اسارت را
با جوهر آزادي هر پير و جوان دريا

از چشمه چشمانم خون جگرم جاريست
در سينه دلي دارم بي تاب وتوان دريا

ديوانه تر از قـيـس ام ليلاي من آزادي
ليلاي مرا بـسـتان از چنگ ددان دريا

توفـنده ترازتوفا ن پيچيده چه خوش اينك
آوازه آزادي در گوش جهان دريا

خورشيد جهان تابم از پاي به سر ( ادلي )
آتش فكند شعـــرم در ظلم زمان دريا

ميراسماعيل جباري نژاد
م ـ ادلي 0dly
٭٭٭
ادلي = به معني آتشين در زبان آذري
قـيس = نام مجنون عاشق افسانه اي ليلي

********