خورشید تباران


استقلال ، آزادی ، عـدالت اجتماعی

شعر کلاسیک از . میراسماعیل جباری نژاد ، م - اُدلی
ساکن کانادا - تورنتو ، تولد ، تبریز ، محله خیابان ( کلانتر کوچه ) رانده شده وطن
با مضامین ، 1 - ملی و میهنی، رزمی 2 - عاشقانه و عارفانه 3 - جلوه های طبیعت و خلقت 4- مناسبت ها ی ویژ ه
لطفا برای خواندن اشعار صفحات بعد در پانین صفحه در قسمت مستطیل بنفش روی
older post
کلیک فرمائید و همینطور تا آخر


Classic
poetry - in persian
1 - Heroic verse and Revolution 2 - Beauty of Nature and Creation 3 - Lyric Poetry......
miresmaeil jabarinezhad ( mim - odly)

**CANADA - TORONTO

1 -
Independence
2 - Freedom ( Liberty ) 3 - Social Justice For Iran


Thursday, July 19, 2012

میراسماعیل جباری نژاد ، دو غزل گل سرخ

* 1- اعدام برای گل سرخ *

آمدم صحن گلستان به هوای گل سرخ
چشم من چشمه خون گشت به پای گل سرخ

قاضی فصل زده ، بر سر پیشانی گل
حکم مرگ آور اعدام برای گل سرخ

چه خطا کرد خزان ؟ این گل نازک تن ناز
که نوشتی سر ِ جو مرگ ، جزای گل سرخ

حکم اعدام تو بر سوسن آزاده ی باغ
بوده اجرای تو در خاک سرای گل سرخ

داد بیداد گری را نبود داد ر سی
مانده در خواب گران چشم خدای گل سرخ

عندلیب آمده بر خاک مزار گل ناز
خیزد از ناله او جان به فدای گل سرخ

بلبل آزرده از این غارت چنگیزی فصل
سرنگون شد به زمین وای لوای گل سرخ

نگران مرغ چمن مات ، به عریانی بید
مانده در حیرت و حیران ، به نمای گل سرخ

کرده تاراج ، خزان بود و نبود گل یاس
خرمن سوسن گل سوخته پای گل سرخ

خوانَد از مسجد هر بید چمن ، نوحه باد
فوج مرغان چمن را به عزای گل سرخ

چرخش چرخ زمین است که در پهنه باغ
کرده چون مرثیه خوان ، نغمه سرای گل سرخ

جان دوشیزه گل در خطر آفت زرد
دست جبار خزان است بلای گل سرخ

برده این آفت زرد آن همه حیثیت سبز
کرده آلوده خود سبز قبای گل سرخ

صحن بستان تهی از رایحه دلکش یاس
گور صد لاشه برگ است فضای گل سرخ

چشم دل دوخته «اُدلی » به بهار دگری
تا نویسد غزلی نو به ثنای گل سرخ
****** 


* 2 - نامه رسان گل سرخ *

سینه ام پر شده با درد گران گل سرخ
جگرم کاسه خون است میان گل سرخ

گذرم در گذر فصل ، به گلزار افتاد
ناله در ناله شدم با گذران گل سرخ

زده شلاق خزان، ضرب به شخصیت سرو
برده در کوی چمن نام و نشان گل سرخ

چه خطر دید خزان از گل دردانه ناز ؟
که به صد دغدغه افتاد، به جان گل سرخ

نعش صد پاره گل بین لب هر چشمه آب
شده مغلوب خزان جان جوان گل سرخ

به تو ای باد خزان ،حال دوصد نفرین باد
که به فرمان تو شد مرگ ، ازآن گل سرخ

پشته در پشته نگر لشکر پر کشته گل
می کشد تا به فلک داد و فغان گل سرخ

سرمه در دیده نرگس نکند فخر به یاس
مانده بی شاپرکان غنچه دهان گل سرخ

باغ ها پر شده با نعش گِل آلوده برگ
رفته در صحن چمن تاب و توان گل سرخ

زوزه در زوزه کشد گرگ شبانگاهی باد
تا زند نقش زمین جان گران گل سرخ

روی سکوی خزان سوخته در آتش فصل
دامن مخملی ِ عـطر فشان گل سرخ

زده آفات خزان وای به امنیت دشت
برده تا خط خطر امن و امان گل سرخ

زده صد لکه به خوش دامن گلدوزی کوه
کرده بازیجه خود روح و روان گل سرخ

سر شمشاد چمن بلبل افسرده باغ
شده با دیده خون ، دل نگران گل سرخ

جگرش خون شده از دوری محبوبه شب
سینه اش سوخته با داغ گران گل سرخ

بلبل نغمه سرای سر ِ بستان بهار
شده با لشکر غم مرثیه خوان گل سرخ

آید از گردش این دائره ی خاکی پیر
با همه جلوه گری باز زمان گل سرخ

بوسه در بوسه بچیند لب پروانه ی ناز
از سر و گردن و از غنچه لبان گل سرخ

شود آن قاصدک نورس نازک پر باغ
سر هر کوی چمن نامه رسان گل سرخ

شاپرک ناز کنان در دل تالار چمن
میشود بار دگر، رقص کنان گل سرخ

ادلی اینک تو بمان منتظر باغ بهار
که سرائی غزلی شاد میان گل سرخ

میراسماعیل جباری نژاد
م -ادلی
******

* سر ، بریده های بستان ها * miresmaeil jabarinezhad


* سر بریده های بوستان ها *

دلم آشفته از کردار پائیز
و دارم شِکوه ها از کار پائیز

ببین آثار مرگ برگ در برگ
میان صحنه ی تالار پائیز

نگر بر قتل عام لشکر گل
به امر قاضی جبـار پائیز

جنازه در جنازه مرگ گل بین
درون تربت کهسار پائیز

همه گل های گلشن سر بریده
به ضرب دشنه غـدار پائیز

دل پروانه خون شد در دل باغ
چو دید آلاله را بر دار پائیز

کشیده خیمه گاه میخک و یاس
شعاع آتش ِ تاتار پائیز

نگر بر قطره خون بلبل دشت
سر ِ سر نیزه نی زار پائیز

به چشم نرگس شهلای بستان
فرود نیزه ی صد خار پائیز

نشسته روی گلبرگ گل ناز
نشان زردی از زنگار پائیز

ندارد ارزشی بابونه ناز
فروشد ناز در بازار پائیز

غنوده بی رمق در بستر رود
بنفشه دختر بیمار پائیز

فنا شد رقص ناز نسترن ها
میان بستر ِ جوبار پائیز

تن ِ نیلوفران ِ زرد و عریان
نه چسبد گرم بر دیوار پائیز

در اوج آسمان چاووشی هجر
و کوچ صف صف زوار پائیز

بر آید نو بهاری سبز ، ادلی
نبینی تا ابد آزار پا ئیز

میراسماعیل جباری نژاد
م -ادلی

میراسماعیل جباری نژاد - الهه عشق

* بـه شا عـر شا عـران *
خواجه حافـظ

* ا لـهـه ی عـشـق *

با ده نا بی و در سا غـر جا نی حا فـظ
دل بی تا ب مرا تا ب و توانـی حا فـظ

گلشن سبـز غـزل را گل یـکـد ا نه توئی
تو گل سر سبـد با غ بیا نی حا فـظ

جوشش چـشـمه توئی در تپـش نبض بها ر
نـکهـت گل ز کران تا به کرا نی حا فـظ

تن بی روح مرا نـقـش مسیحا ئی توست
دل بی جان مرا جان جهـا نی حا فـظ

شور مستی من از جام غـزل ها ی تو باد
باده کهنه مگر در خـم جا نی حا فـظ ؟

آ تـشیـن درد مرا در دل آ تـشکـده ام
بارش نـقـر ه ای ا بـر گرانی حا فـظ

گل خـورشید توئی در ا فـق سبـز خیا ل
روشنی بخش دل و روح و روانی حا فـظ

بوسـتـا ن غـزلت سبز ترین گلشن عـشق
گلشن عـشق ترا نیست خـز ا نی حا فـظ

سوسن گلشن عـشـقی به بهاران هـنـر
عـشق را معنی ده گونه زبا نی حا فـظ

تـو پیا م آ ور عـشـقی و لسان ا لغـیبی
وه . که از قـد رت دادار نشا نی حا فـظ

شور آ وا ز تو بر پـرده ا فلاک نشست
جاودان شـهـره ی هـر دور و زمانی حا فـظ

تو هما ن خـضری وآن زنده جاوید تو ئی
روح خورشیدی و در کون و مکانی حافظ

منظری خوش ز جنان است مرا گر به خیال
تو همان منظره ی با غ جـنـا نی حا فـظ

زمـزم نا م تو در سینه « اُ د لـیست» روان
ای خوش آن دم که مرا ورد زبا نی حا فـظ

میـر اسما عـیـل جـبـا ری نژاد
م - ا ُ د لی
ا ُ د لی = به معنی آ تشین در زبان شیرین آ ذربایجان

میراسماعیل جباری نژاد - دلبرانه



* دلبــرانه *

*سروده شده درتابستان 1357

ای تماشائی تر از گل های باغ
نرگس چشمان تو جام ایاغ

ای شفابخش دل تبـدار من
کن شفا بر این دل بیمار من

ای دوای درد بی درمان من
چاره کن بر شبنم چشمان من

ای تو تنها قبله آئین من
من چ فرهادم توئی شیرین من

ای تبسم بر لبانت دلنشین
گونه هایت لاله های آتشین

از کلامت می چکـد شهد عـسل
زلف تو آبستن صد ها غــزل

ای گل نا مت شکفته بر لبم
ای که در تاریکی شب کوکبم

ای تسلای دل شیدای من
مژده خورشید بر یلدای من

ای به پائیزم چو فصل گل فشان
باش جانا با دل من مهربان

ای فضای عـطرناک پونه زار
  ای ترنم های شاد جویبار

خسته ام از این همه بیهودگی
بی تو بر من وه چه تلخ زندگی

ادلی »ام چون شعله های لاله ها
چـهـره آ ذ ین می کنم با ژاله ها

ژاله = به معنی شبنم

 میراسماعیل جباری نژآد
م - ادلی

میراسماعیل جباری نژاد - رنگین کمان عشق

به شمس عالمتاب شعر و انـدیشه
شمس الدین محمد خواجه حافظ شیرازی

** رنـگـیـن کـما ن جاودانه ی عــشـق **

پرتو عـشـق دمـد از یـد بیـضا ئی تو
کهکشان روشن از این معجز موسائی تو

جوهر روح دمیدی به سراپای غـزل
مرده جان گیرد از آن نفـخه عـیسائی تو

جاری از نای زمان نغمه جان پرور تو
و از کران تا به کران شور خوش آوائی تو

دل عشاق مزین به گل شعر تو باد
کس نشد بی خبر از نـقـش دلآرائی تو

از افـق تا به افـق آ تش عـشقت چو کشید
آ سما ن شعـلـه گرفت از تب شیدائی تو

دست خورشید ز پستان تو می دوشد نور
زال دل قـد کشد از قـدرت عـنقا ئی تو

قـد سیان رقـص کنان بر سر افـلاک زنند
دُردی عـشق از آن ساغـر مینائی تو

صف به صف سوسن وگل خیمه کش دامن تو
بلبلا ن خـیره برآن طرح صف آرائی تو

خیزد از نا ی غـزل غـرش امواج گران
می کشد سر به فلک نعـره دریائی تو

ریزد آن کس که چـکـد شربت وشهد غـزلت
نـقل تحسین به سر ِ شعـر اهورائی تو

« اُدلی » شعـله کشم شعله کش مشعل عـشق
سر به پا نورم از آن شعشعه آ سائی تو

* ا ُ د لی = به معنی آتشین در زبان آذری
میراسماعیل جباری نژاد
م -ادلی

میراسماعیل جباری نژاد - سلام بر حافظ

* بر سـر تربت ما چون گـذری همت خواه
که زیاتگه رنـدان جهان خـوا هـد بود
* حافـظ *

* سـروده شده در آ رامـگا ه حا فــظ *

* سـلا م بـر حا فـــظ *

ا ی دل غـم زده بین تا به کجا آ مده ام
بر سر ِ تربت سلطان وفا آ مده ام

حا فـظ ای بحر صفا بلبل گلزار غـزل
به سـر کوی تو با شور و نوا آمده ام

شهریار غـزل ای زینت گلخانه عـشق
من در این بحر جلا غـرق صفا آمده ام

با گل میخک و با زنبق و آلاله ی نو
با عـروسان چمن پیش شما آ مده ام

ذره ی نورم وبس، وه که چنین رقص کنان
به تجلی گه خورشید ولا آ مده ام

دم به دم نقـل سرشکم چـکـد از چشمه چشم
به قـد م گاه تو با چشم سخا آمده ام

شهر « یار » تو کجا خاک سرای تو کجا
قـسمتم بین ز کجا تا به کجا آ مـده ام

میخک خاک تو را شبنم چشمان من است
خـوش ، که با دامنی از نـقـل وفا آ مـده ام

من به خوناب دل امروز وضو می گیرم
که به آ رامـگه نور و صفا آ مـده ام

این همان گلشن عـشق است که خوابش دیدم
شکر ایزد که در این قـصـر جلا آ مـده ام

به سر خاک تو ای میـر تجلـی گـه عـشق
جون هـَزار سحری نـغمه سرا آ مـده ام

سـینه آ تـشکـده شد چشم گهر بار به بار
سـر به پا « ا ُ د لـی ام » و بهر شفـا آ مده ام

میراسماعیل جباری نژاد
م - اُدلی

هـَزار = بلبل
ا ُدلی = آ تشین در زبان آذری
و تخلص شعری بنده
*****

میراسماعیل جباری نژاد - خداحافظ ، حافظ



* سروده شده در آرامگاه خواجه *

 خدا حافظ ، حافـظ

حافظ ای مرغ خوش آواز خدا حافظ تو
دلـنشین نغمه شهناز خدا حافظ تو

بلبل عـشق توئی عـزت گلـزار ادب
هان تو ای بانی ا عـزاز خدا حافظ تو

ای تو دلـچسب ترین عـطر گل باغ غـزل
ای غـزال ای همه طنا ز خدا حافـظ تو

مرکب شعر تورا دلشده گانند سـوار
هان تو ای را کـب تـکـتاز خدا حافظ تو

ای که آهنگ غـزل های تو در خلوت شب
با من ِ دلـشده دمساز خداحافـظ تو

ظلمت کلبه دل را یـد بیضا ئی توست
ای سراپا همه ا عـجاز خدا حافظ تو

نقـش نام تو بود زینت سر دفـتر من
ای مرا جمله سر آ غاز خدا حافظ تو

هان تو ای منظر سر سبز گلستان غـزل
شـو کـت گلشن گلـنـاز خدا حا فـظ تو

طا یر قـد سی عـشقی به بلندای هـنـر
آ خـرین قـدرت پر وا ز خدا حا فظ تو

نـقـش خورشیدی خضری به صف گمشده گان
هان تو ای شا عــر ممتـا ز خـدا حا فـظ تو

رفـتم اما نرود نقـش خیا لت ز سر م
حا لیا ،حا فـظ شیراز خدا حا فـظ تو

نغمه پرداز تو شد « اُدلی » ِ اقـلیم ادب
ای تو آگاه ز هر راز خدا حافـظ تو

ا ُ د لی = به معنی آتشین در زبان شیرین آذری
میراسماعیل جباری نژاد
م - ا ُدلی

میراسماعیل جباری نژاد * خط پایان و آغاز غزل *

* دو غـزل از استـاد و شا گرد *

* از اسـتـاد غـزل *
حافـظ
خیـز و در کاسه زر آب طربناک انداز
پیشتر زانکه شود کاسه زر خاک انداز

عاقبت منزل ما وادی خاموشان است
حالیا غـلـغله در گنـبـد افلاک انداز

به سر سبز تو ای سرو که چون خاک شوم
ناز از سر بنـه و سا یـه برین خا ک انداز

چشم آلوده نظر از رخ جانان دور است
بر رخ او نظر از آ یـنه پا ک انداز

دل مارا که ز ما ر سر زلف تو بخست
از لب خود به شفاخانه تر یا ک انداز

ملک این مزرعـه دانی که ثبا تی نکند
آ تشی از جگر جام در املاک انداز

غـسل در اشک زدم که اهل طریقـت گویند
پاک شو اول و پس دیـده بر آن پا ک انداز

یارب آن زاهـد خود بین که به جز عـیب نـدیـد
دود آ هیش در آ ئینه ادراک انداز

چون گل از نکهت او جامه قـبـا کن حا فـظ
وین قـبا در ره آن قا مت چا لاک انـداز

* خواجه حا فـظ *

*********************
غـزلی از شاگرد کوچک حافظ
* میراسماعیل جباری نژاد
م - ادلی

* خـط  پایان و آغاز غـزل *

خا مـه = قـلـم

خامه بر عـشق بزن شعـر به اعجا ز ا ند ا ز
مشق پایان غـزل باز به آ غـا ز ا نـد از

با ل اندیشه به رقـص آ ر سر ِ قا ف ادب
روح سیمرغ غـزل نا ز به پر وا ز ا ند ا ز

غـنچه از پرده برون گشت به تالار چـمن
چـشم نر گس به تما شا ی گل نا ز ا ند ا ز

بلبلا ن را خبـر از باغ گل و سوسن کن
نغمـه در حـنـجـر ه ی مرغ خوش آ وا ز ا ند ا ز

بر سـر ِ گل بـنشا ن مرغ غـزل خوان چمن
شـور عـشـقـی به دل عا شق دلـبـا ز ا ند از

قـد م آ هـسـته بیا تا سر خلوتـگه دوست
دست دل بـر کمـر ِ دلـبـر طـنا ز ا ند از

پا ی جان بـد رقـه کن تا به طرب خا نه عـشق
نـغمـه در زیـر و بـم پـرده شـهـنا ز ا ند از

می کـشـد حسرت رو بوسیت این عا شق مست
نـظری حا ل بر این حال نـظر با ز ا ند از

د یـده دل بـگشا سوی تما شا گه را ز
سا غـر مـی به خـم حا فـظ شیرازانداز

حـلـقـه گوش بکن پـنـد شـهـنـشـا ه غـزل
مـشق عـشقـت به ره شا عـر ممتا ز ا ند از

جا م دل پر بکـن از باده سکر آور یا ر
بلبل گلشن دل نا ز به آ وا ز ا نـد ا ز

شـیـهـه تـوسن عــشـقـت کـشـیـد « ا ُدلی » که بیا
خـط پا یان غـزل با ز به آ غـا ز ا نـد ا ز

مـیـر اسماعـیـل جبـا ر ی نژاد
م - ادلی
کا نادا
****

میراسماعیل جباری نژاد * جمال دوست در آئینه عشق *

* دو غـزل دیگر از استاد و شاگرد *

* غـزلی از ا سـتـا د * خواجه حافظ

سا ل ها پیروی مـذهب رندان کردم
تا به فـتـوای خرد حرص به زندان کردم

من به سر منزل عـنقا نه به خود بردم راه
قـطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم

از خلاف آ مـد عادت به طلب کام که من
کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم

سایه ای بر دل ریشم فکن ای گنـج روان
که من این خانه به سودای تو ویران کردم

توبه کردم که نبوسم لب ساقـی و کنون
می گـزم لـب که چرا گوش به نادان کردم

نـقـش مستوری ومستی نه به دست من وتوست
آ نـچه استا د ازل گـفت بکن آن کردم

دارم از لـطف ازل جنت فـردوس طمع
گر چه دربا نی میخانه فـراوان کردم

ا ین که پیرانه سرم صحبت یوسف بـنـواخـت
ا جـر صبری است که در کلبه ا حـزان کردم

صبح خیـزی و سلامت طلبی چون حـا فــظ
هـر چه کردم همه از دولت قـران کردم

گربه دیوان غـزل صد نشینم چه عجب
سال ها بندگی صاحب دیوان کردم
خوا جه حـا فــــظ
********
* غـز لی از شـا گرد کوچک خواجه *
میراسماعـیـل جـبـا ر ی نـژاد
م - ا ُد لـی

* جما ل دوست در آ ئـیـنـه عــشـق *

دل چو با کوه غـم عــشق تو سینا کردم
سینه را جلوه گه ِ طور تجلا کردم

بر دل بی نفـسم در قـفـس سینه چا ک
نـفسی ز آن دم جان بخش مسیحا کردم

چـشـمـه مهر تو جوشید چو در باغ خیا ل
گلشـن یا سمن و لاله شکوفا کردم

وعـده در وعـده دو صد داشتم از لیلی خویش
من ِ مجنون دل از امروز به فـردا کردم

زدم آ ن حلقـه گیسوی تو بر گردن دل
ای خوشا ، بردگی زلف چلیـپا کردم

سال ها بود ترا خانه به دوش ای دل ریش
من ترا حا ل در آغـوش خـدا جا کردم

مرمرین سینه تو دیدم و بر سینه عــشـق
سـیـنـه ریز خوش شبتا ب ثـر یا کردم

نوش داروی دل از سا غـر چشمان توشد
وه چه خوش نوشی از آن نرگس شهلا کردم

دست دل حـلقه بر آن گردن دلـدار زدم
بوسه در بوسه از آن صورت رعـنا کردم

شاه بیت غـزلم وصف جما لت شد وباز
با گل روی تو این قا فـیه زیـبا کردم

موج گیسوی تو زد چون لـب دریا ی خیال
روح تـفـتیده د ل سوی به دریا کردم

چـشم د ل باز شد ا ند ر دل آ ئـیـنـه آ ب
نـقـش سیما ی تو در آب تما شا کردم

« چارده » خواهم از آن عشق مه و خورشیدم
روز و سال است در این دائـره پید ا کردم

راز عـشقـی که در این دائـره می گشت نها ن
من به خا ل سـیـه یار هـویـد ا کردم

ا ین نها ن دا ئره را چرخش من بود به خویش
وه چه خـوش چرخ که با یار دل آرا کردم

« ا د لی ِ » محفـل عـشقـم که به هر محرم راز
راز نا گفـته ا ین دائره گویا کردم

میراسما عـیل جباری نژاد
م - ا د لی

میراسماعیل جباری نژاد طلایه دار عشق

* این شعـر قـبـلا در
1- روزنامه اطلاعات شماره چهارشنبه نهم آذر 1367
2- روزنامه کیهان شماره دوشنبه 27 شهریور 1368
3- مجله وارلیق شماره مرداد وشهریور ومهر ( ویژه نامه شهریار )
4- و در مجموعه شعر ( یادواره شهریار) به تالیف دکتر محمد حسین مبین
5- مجله خانواده چاپ تورنتو
و چند .....
و در مراسم شب شعر 18 بهمن در تالار وحدت ( تالار شهریار ) دانشگاه تبریزدر
حضور خود استاد شهریار در سال 1364توسط سراینده شعر ( میراسماعیل جباری نژاد- م - ادلی )
قرائت شده است.

* این قصیده را در سال 1362 سروده ام ، ولی حیف و هزار حیف که در نهایت استاد شهریار به دام خامنه ای صیاد گرفتار شد و حلاوت و شیرینی غزل هایش را بر مردم روزگار خویش تلخ کرد و محبوییت واقعی خود را از دست داد. هر چند که افتادن او به دام خامنه ای خود دلایل آشکار ی داشت ، اما ای کاش .....................، چاپ

* طلایـه دار عـشق *

تو از ایل دلیر « آذری » والاتبارانـی
سپه سالار شعری شهریار روزگارانی

عـروس حجله شعری میان هاله ای از نور
زلال توتیا ی مه ، به چشم مه عـذ ارانی

تو خود اوج کلامی شاه بیت ناب هر دیوان
به لوح سینه ی دوران تو نقش زرنگارانی

نما د پاک ایمانی خلوص معنی عـرفان
طلایه دار عـشقی در صفوف تکسوارانی

زهی ، ای نی نواز شعر ناب حافـظ شیراز
تو خود تند یس عـشقی شاهکار شاهکارانی

بسا ، مشرق زمین را افتخاری بس بزرگی تو
امـیـر ملک عـشقی تاجـدار روزگارانی

به سر بنها ده ای گلتاج زرین غـزل ها را
توالحق شهریارا،شهریار شهریارانی

تو پژواک « سهندی » پیام شعر آزادی
صدای نهضتی دیگر ز نا ی کوهسارانی

خروشی تو خروش موج توفان زای دریائی
سکوتی تو سکوت قـطره اشک داغـدارانی

شفای عاجل دردی به زخم کهنه ی دل ها
شراب کهنه دیگر به جام میگسارانی

گهی عاقـل کنی مجنون ، گهی مجنون کنی عاقـل
گهی آرامش جانی قـرار بـی قـرارانی

حیات تازه می بخشی به جان مرده یاران
دم ِ جان بخش عـیسائی امید قـلب یارانی

به حجم قـیر گون شب بسان اختر تابان
طلوع صبح صادق در شب شب زنده دارانی

بسان آذرخشی در کلاف مخمل ابری
نزول رحمت باران به صحن کشتزارانی

قـیام جوشش آبی به ذهن تفـته هامون
نوای شاد شاد نوشخند جویبارانی

سرود جاری رودی میان خرمنی از گل
و آواز قـناری های ناز سبزه زارانی

صدای گام خورشیدی به گوش ماه فـروردین
سکوت دشت عـریان را قـیام نوبهارانی

به گوش خاک سوزان بیابان های لب تشنه
سرود نـم نـم ِ گلبوسه های پاک بارانی

صدای دلکش بادی به تالار بهارستان
ظـهور ناز رقص گل به بزم جو کنارانی

توئی شبنم که بنشستی به روی لاله خونین
تو فـریاد سکوتی اشک سرخ دا غـدارانی

به جام جان جان ها دُردی سکرآورعشقی
و شعر دلنشین بیت بیت آبشارانی

تو در آئینه شعـرم نمی گنـجی ، نمی گـنجی
بهاران را گلستان از هَزارانی ، هـزارانی

سخن بس کن بخوان « ا ُدلی » سرود سربـداران را
که آذر بایجان قـهرمان را سربدارانی

میراسماعیل جباری نژاد
م -ادلی

ا ُدلی = به معنی آتشین در زبان شیرین آذری
هـَزار = بلبل

میراسماعیل جباری نژاد - ملکه مَلَک ها


* مـلـکه ی مـلـَک ها *

آتش مهر تو چون در دل غمبار گذشت
نور عشقی شد واز چشم دل تا ر گذشت

گل عشق تو چو شد زینت گلخانه دل
عطرعشقی زد وبرسینه چه خوش بارگذشت

قدمی رنجه کن و بر سر بالین من آی
تا به بینی که چه بر عاشق بیما ر گذشت

گل یاد تو چنا ن در دل زارم بشکفت
جگرم خون شد و از دیده ی خونبا ر گذشت

این همه شعله که پیچیده به خرمن گه عرش
سوز آهی است که از سینه تبدا ر گذشت

کهکشا ن شعله ور از شعشعه آه من است
وه .چه آهی که از این گستره چون نار گذشت

مانده ام حیرت مهرت که چه آسا ن آمد
موجی از غم شد وبر سینه چه دشوار گذشت

به چه معیا ر توان گفت عیار رخ تو
که عیار رخت از وسعت مقدا ر گذشت

خا ل هند وی تو را دیده دو صد بود، ولی
کس ندانست چه بر پرده سیتا ر گذشت

می کشم حسرت روبوسیت ای ماه منیر
تو چه دانی که چه بر چشم گهر با ر گذشت

نا ز تو پرده تالا ر فلک را به شکا فت
شور و شیدا ئیت از وسعت تالا ر گذشت

مشتری» مشتری نا ز جما لت شده نا ز »
نا زم آن ارزش نا زت که ز با زا ر گذشت

ها له زد مهر تو بر دائره ی چرخ فلک
کهکشا نی شد واز چرخش پرگا ر گذشت

زهره از طا ق فلک محو تما شا ی تو گشت
وه. چه خوش وصف تواز عا لم اسرا ر گذشت

زهره سا زی زد وکیوا ن به خروش آمد ونیز
فرقدا ن رقص کنا ن از سر اقما ر گذشت

برق سیما ی تو و جلوه ی طنا زی تو
آن چنا ن از قلل گنبد دوا ر گذشت

که سراپای فلک غرق عرق گشت ونیز
کهکشان ذ ره شد واز دل سوفار گذشت

پرتو عشق تو از برج بلورین فـلـق
رود نوری شد واز طا ق شب تا ر گذشت

آتش مهر تو بر سوز گران برهوت
آذرخشی شد و از ابر گهر با ر گذشت

صف به صف لشکر گل خیمه برافراشت به دشت
عطر جا ن بخش نسیم از دل گل زا ر گذشت

نکهت بکر مسیحا به دل دشت نشست
صد قطا ر گل سرخ از سر کهسا ر گذشت

غزل گل به شکفت در دل بستا ن ادب
تا ز اندیشه من خاطر دل دا ر گذشت

که ، غزل گفت براین طرح دلآرائی من
خون عشق است که از رگ رگ آثا ر گذشت

این غزل نیست که از دفتر من می خوانی
تب عشقی است که از سینه تب دا ر گذشت

ادلی آن شور تو در شعر اهورا ئی عشق
نغمه ای بود که از پرده پندا ر گذشت

نا ر = آتش
سیتا ر = از آلات موسیقی هند که نوا ئی بسیار جا نسوز دارد

سوفا ر= سوراخ سوزن
نکهت = بوی خوش

زهره = نام سیاره که در ادبیا ت ما به عنوان
ستاره ی تار زن و سا ز زن مشهور است
مشتری » = نام سیاره»

میراسماعیل جباری نژاد
م - ادلی