* مـلـکه ی مـلـَک ها *
آتش مهر تو چون در دل غمبار گذشت
نور عشقی شد واز چشم دل تا ر گذشت
گل عشق تو چو شد زینت گلخانه دل
عطرعشقی زد وبرسینه چه خوش بارگذشت
قدمی رنجه کن و بر سر بالین من آی
تا به بینی که چه بر عاشق بیما ر گذشت
گل یاد تو چنا ن در دل زارم بشکفت
جگرم خون شد و از دیده ی خونبا ر گذشت
این همه شعله که پیچیده به خرمن گه عرش
سوز آهی است که از سینه تبدا ر گذشت
کهکشا ن شعله ور از شعشعه آه من است
وه .چه آهی که از این گستره چون نار گذشت
مانده ام حیرت مهرت که چه آسا ن آمد
موجی از غم شد وبر سینه چه دشوار گذشت
به چه معیا ر توان گفت عیار رخ تو
که عیار رخت از وسعت مقدا ر گذشت
خا ل هند وی تو را دیده دو صد بود، ولی
کس ندانست چه بر پرده سیتا ر گذشت
می کشم حسرت روبوسیت ای ماه منیر
تو چه دانی که چه بر چشم گهر با ر گذشت
نا ز تو پرده تالا ر فلک را به شکا فت
شور و شیدا ئیت از وسعت تالا ر گذشت
مشتری» مشتری نا ز جما لت شده نا ز »
نا زم آن ارزش نا زت که ز با زا ر گذشت
ها له زد مهر تو بر دائره ی چرخ فلک
کهکشا نی شد واز چرخش پرگا ر گذشت
زهره از طا ق فلک محو تما شا ی تو گشت
وه. چه خوش وصف تواز عا لم اسرا ر گذشت
زهره سا زی زد وکیوا ن به خروش آمد ونیز
فرقدا ن رقص کنا ن از سر اقما ر گذشت
برق سیما ی تو و جلوه ی طنا زی تو
آن چنا ن از قلل گنبد دوا ر گذشت
که سراپای فلک غرق عرق گشت ونیز
کهکشان ذ ره شد واز دل سوفار گذشت
پرتو عشق تو از برج بلورین فـلـق
رود نوری شد واز طا ق شب تا ر گذشت
آتش مهر تو بر سوز گران برهوت
آذرخشی شد و از ابر گهر با ر گذشت
صف به صف لشکر گل خیمه برافراشت به دشت
عطر جا ن بخش نسیم از دل گل زا ر گذشت
نکهت بکر مسیحا به دل دشت نشست
صد قطا ر گل سرخ از سر کهسا ر گذشت
غزل گل به شکفت در دل بستا ن ادب
تا ز اندیشه من خاطر دل دا ر گذشت
که ، غزل گفت براین طرح دلآرائی من
خون عشق است که از رگ رگ آثا ر گذشت
این غزل نیست که از دفتر من می خوانی
تب عشقی است که از سینه تب دا ر گذشت
ادلی آن شور تو در شعر اهورا ئی عشق
نغمه ای بود که از پرده پندا ر گذشت
نا ر = آتش
سیتا ر = از آلات موسیقی هند که نوا ئی بسیار جا نسوز دارد
سوفا ر= سوراخ سوزن
نکهت = بوی خوش
زهره = نام سیاره که در ادبیا ت ما به عنوان
ستاره ی تار زن و سا ز زن مشهور است
مشتری » = نام سیاره»
میراسماعیل جباری نژاد
م - ادلی