خورشید تباران


استقلال ، آزادی ، عـدالت اجتماعی

شعر کلاسیک از . میراسماعیل جباری نژاد ، م - اُدلی
ساکن کانادا - تورنتو ، تولد ، تبریز ، محله خیابان ( کلانتر کوچه ) رانده شده وطن
با مضامین ، 1 - ملی و میهنی، رزمی 2 - عاشقانه و عارفانه 3 - جلوه های طبیعت و خلقت 4- مناسبت ها ی ویژ ه
لطفا برای خواندن اشعار صفحات بعد در پانین صفحه در قسمت مستطیل بنفش روی
older post
کلیک فرمائید و همینطور تا آخر


Classic
poetry - in persian
1 - Heroic verse and Revolution 2 - Beauty of Nature and Creation 3 - Lyric Poetry......
miresmaeil jabarinezhad ( mim - odly)

**CANADA - TORONTO

1 -
Independence
2 - Freedom ( Liberty ) 3 - Social Justice For Iran


Monday, March 31, 2014

miresmaeil jabarinezhad ملکه زرین تاج خدا




* ملکه ی زرین تاج عشق *

بلبل قدسی و از ، باغ خدا آمده ای
حنجره حنجره با شور و نوا آمده ای

جلوه گاه لب جوئی که به چشم دل من
کوهی از منظره در اوج صفا آمده ای

تو در آئینه دل عین پری زاد ی و بس
مگر از خطه فردوس خدا آمده ای ؟

من وضو گیرم از آن حوض نگاهت ، به نماز
که به هر رکعت آن قبله نما آمده ای

خاکدان را نبود چون تو گلی سیمین ساق
تو پری چهر من از عرش علا آمده ای

مرمرین ساق تو گیرم وسط حوض گلاب
گر چه بر باغ دلم لاله قبا آمده ای

سر و پای تو بـشُویم به زلال نم اشک
که به دیدار من ِ بی سر و پا آمده ای

در دلم عشق تو صد پل زده چون قوس قزح
گر چه بی « رنگ و ریا» نقش نما آمده ای

توئی آن سمفونی کوثر باغ ملکوت
ای که بر سوز دلم نغمه سرا آمده ای

بنشین بر سر بالین من ای جام شفا
که به زخم جگرم عین دوا آمده ای

مس دل گشته به اکسیر وفای تو طلا
وه که با جوهره ی عشق بقا آمده ای

من گدای ره عشقم ، و تو شاهنشه عشق
که به صد کوکبه بر کلبه ما آمده ای

کوکب شعشعه افشان فلک تاج تو باد
که تو با این همه زر پیش گدا آمده ای

دارم از دولت حسنت صله های زر عشق
وه چه پُر ، از صله و بذل و صلا آمده ای

سایه ی دولت عشق از سر ِ ادلی نفکن
ای که با شهپر خوش بال هما آمده ای

میراسماعیل جباری نژاد
م - ادلی

Tuesday, March 18, 2014

رستاخیز شقایق ها - میراسماعیل جباری نژاد م -اُدلی









* رستاخیز شقایق ها *

زمین با لاله خونین شد قیام نوبهاران است
نمای شاخساران را شکوه غنچه باران است

به بار ای ابر نیسانی که در گلگشت دشتستان
حضورحضرت گل را بسی چشم انتظاران است

نقاب غنچه ، ای گل ، باز کن از پرده بیرون آی
که بر دیدار سیمایت هزاران بی قراران است

گذرگاه گلستان را صدای پای نوروز است
و طاق صخره ها را چلچراغ لاله زاران است

همایون ماه میلاد شقایق های طناز است
نوای شادی بلبل سر سبز چناران است

به دامان چمن داغ شقایق های عاشق بین
نشان عشق در سیمای سرخ داغداران است

به چشم انداز گلشن بین نگاه شرقی نرگس
که سیمین ساق نسرین را سیه چشم خماران است

قناری را نوا بخشد وسوسن را زبان عشق
غزلهائی که در شب های شعر جویباران است

نگر در قاب نی زاران به عکس لخت نیلوفر
که در آ ئینه ی تالاب نیلین صد هزاران است

قیام باد بر پا شد ، نماز لاله ها آغاز
اذان نوبهاران در گلوی آبشاران است

بنفشه صف به صف در کوچه باغ سبز کوهستان
و زنبق خال کوب پوست سبز سبزه زاران است

و کوکب دختر رقاص مخمل پوش دشتستان
تو گوئی کولی چادر نشین جوکناران است

شهنشاه چمن تاج الملوک تاج بر سر شد
قناری ها غزل خوانان کاخ شهریاران است

خمارین چشم نرگس را به جشن باد وباران بین
که عریان ، رقص سوسن را نگاه میگساران است

هنر در اوج معیار است کو؟ نقاش این آثار
نمایشگاه بستان را چه زیبا شاهکاران است

ستیغ کوهساران با درفش لاله آذین شد
به لوح قله ها تمثال سرخ سربداران است

و میلاد شقایق های خونین چهر صحرا را
ترنم های شاد و دلنشین چشمه ساران است

و کوچ فوج درنا سیر اوجا اوج لک لک ها
سکوت آسمان ها را سرود رهسپاران است

هجوم شیره کش زنبور در گلزار مریم ها
به لب های عسل آلود نرم گلعذاران است

لب پروانه این رقاص مخمل بال دشتستان
لب بابونه ها را بوته بوته بوسه باران است

خزانی در بهار شعر «ادلی» کس نخواهد دید
بهار شعر او گل های باغ روزگاران است
***
میراسماعیل جباری نژاد
م - ادلی

Monday, March 3, 2014

میراسماعیل جباری نژاد * بهار پائیزانه ما ، بهاریه 1393


بهار  پائیزانه ما *


بهاریه 1393
لبلاب = همان نیلوفر صحرائی
هَزار = به معنی بلبل

هله =  حرف تنبیه است به معنی   = آگاه باش


بهار پائیزانه ما *

 
قاصدک مژده خوش آورد بهار است ، بهار
فصل دلدادگی و قول و قـرار است ، بهار

خبر آورد که عـید آمد و نوروز دگر
لاله مشعل کش هر جوی کنار است ، بهار

فصل بشکفتن گل های اقاقی هاست
انقلاب خوش شمشاد و چنار است ، بهار

پونه چادر زده در طول لب چشمه آب
یاسمن پای چمن سبزنگار است ، بهار

سر هر دشت و دمن سوری گلگون رخ ناز
صف به صف شعله کنان همچو قطاراست ، بهار

دامن مخملی  ِ زنبق خوشبوی چمن
وه ! که در اوج هـنر نقش و نگار است ، بهار

چه ثمر ؟ از خبر قاصدک نازک پر
که سپیدار چمن  چوبه دار است ، بهار

گر چه شد موسم بابونه و آلاله و یاس
دست جبار خزان بر سر کار است ، بهار

گوشه در گوشه این گلشن آلوده به خون
جان افتاده صد لاله عـذار است ، بهار

بلبلان در قفس و چلچله ها در غـربت
خوش سخن ، سوسن گل بر سر دار است ، بهار

نای هر مرغ شباهنگ خوش آواز چمن
هدف خونی صد نیزه خار است،بهار

نشنوم سمفونی قهقهه چشمه نوش
نای هر چشمه پر از ناله و زار است ، بهار

شبنم نقره ای نرگس گریان چمن
اشک هر روزه ی این چشم خمار است بهار

بوسه گاه لب پروانه نشد کاکل گل
روی هر شاخه پر از گرد و غـبار است ، بهار

پر و بال خوش پروانه دیوانه گل
همه با خون جگر نقش و نگار است ، بهار

جام آلاله تهی زآن همه گلباده عـشق
لاله با داغ جگر گُنج حصار است ، بهار

بسته توفان بلا درب شراب خانه باغ
باغ ، بی نرگس و بی باده گسار است ، بهار

ناله در ناله بر آید ز نهان خانه باغ
سر هر نارونی داد هَـزار است ، بهار

لب هر سوسن آزاده شیرین سخنی
بسته با زخم دو صد سوزن خار است ، بهار

روزگار خوش هر شاپرک نور پرست
بد تر از ظلمت شب تیره و تار است ، بهار

رنگ سرخ لب لبلاب لب چشمه نوش
قـطره ، خون جگر داغ انار است ، بهار

نو عـروس لب جو ، دختر بابونه ناز
هله با دیده تر، ترک دیار است بهار

خوش نوا بلبل شوریده و چهچه زن باغ
اینک از دشت و دمن پا به فـرار است ، بهار

دل هر شاپرک خوش پر و رقاصه گل
زیر بار غم گل تحت فشار است ، بهار

دل « اُدلی » شده چون زرد ترین برگ خزان
بگو اینک تو بهار این چه بهار است ، بهار؟

میراسماعیل جباری نژاد
م - آدلی