سلام یاران
هر شاعر و نویسنده ای همواره تحت تاثیر کنش ها و واکنش هائی است که در دنیای پیرامون خود اتفاق می افتد شاعر زبان گویای همه درد ها و شادی ها ی مردم و جامعه خویش است لذا دردی که از این شعر بنده بر می خیزد مشکلی نیست که بنده در گذشته و حال گریبان گیرش بودم بل ، دردی است از نزدیکان و از محیط و جامعه ای که در آن زندگی می کنم حس و لمس کرده ام و در قالب این شعر منعکس می سازم زندگی فردی و شخصی بنده همیشه خالی از این نوع دغدغه های زمینی و عشق های مجازی بوده و خواهد بود ، بنده دو معشوقه جدا گانه ، 1 – زمینی ، 2 – آسمانی دارم که اولی برکت و رحمتی است که متاسفانه در تبعید گاه « آدم وحوا » داشتن و حتی دوست داشتن آن منع شده است ( آزادی و رهائی انسان از همه قید و بند های شیطانی ) و اما دومی فرشته ای است آسمانی از تبار نور و مهر که با دست های نوازش گر اشک از گونه هایم می زداید و مرا سوار بربال های طلائی اش در هفت آسمان عشق و خدا می گرداند
سپاس از این فرشته زرین بال خدا که زندگی را در جهنم « آدم و حوا » برمن آسان نموده است
میراسماعیل جباری نژاد م -اُدلی
غـزل
پیش نویس ها
دو گران شهر عجم = اشاره به شهر های سمر قند و بخارا
شکم چرکینی = اشاره به سیب هوس کردنی های حوا خانم
شمس الدینی = اشاره به شمس الدین محمد خواجه حافظ
پرچین = حصاری که دور حیاط خانه می کشند و با گل می آرایند
یم == به معنی دریا
* وای آن روز تو گر روز قیامت باشد *
1- گرچه چون برگ گلی حیف که کفر آئینی
نوه ی « آدم و حوا » ی شکم چرکینی
2 - ظاهر رنگ به رنگ خوش ماری آری
ای که چون افعی هر بادیه زهر آگینی
3 - کور دل دختری و بی خبر از نور خدا
ای که در مذهب شیطانی خود ، خود بینی
4 - مانده ای غرق در این ظلمت خود بینی خویش
جز خودت هیچ نبینی تو در این بی دینی
5 - تو که صد رنگی ِ شهبال و پر طاووسی
و دلآرائی ِ صد باغ گل نسرینی
6 - سوسنی ، نسترنی ، رایحه یاسمنی
زنبق مخملی ناز و چمن آذینی
7 - چه ثمر ، ز این همه رعـنائی و خوش رنگی ها
گر به مهری سر پر چین دلی ننشینی
8 - یا که با عاشق شوریده سری هم چو منی
نشوی هم سر و هم بستر و هم بالینی
9 - خال هـندوی تو نازم که عطا کرد به آن
دو گران شهر عجم ، دو لت « شمس الدینی »
10 - بوسه از خال تو خواهم به تمامیت عـشق
که شود درد دل و جان مرا تسکینی
11 - نقطه اول و هم آخر عـشق است ، دلا
هر سیه خال خوش غـنچه لب شیرینی
12 - تو که کارت همه عاشق کُشی و دلگیری است
دست مهری نکشی روی دل مسکینی
13 - وای آن روز تو گر روز قیامت باشد
آن چنان با دل پر سوز کنم نفرینی
14 - یم به جوش آید هر کوه تَرک بردارد
سنگ خارا بشود ذوب تب ِ غمگینی
5 1 - تا همه قـهر خدا را به سرت بفشانم
و کشم پای تو بر محکمه سنگینی
16 - برو ای دختر آلوده به صد رنگی ننگ
که به حق لایق صد گونه چنین توهینی
17 - تاج و تخت هنرت نور فشان باد « اُدلی »
تا فـزون تر شود این نور ادب چندینی
18 - اُدلی » عـشق ام و هم شمس فروزان ادب
شهریار غـزلم با هنر شیرینی
میراسماعیل جباری نژاد
م - اُدلی
هر شاعر و نویسنده ای همواره تحت تاثیر کنش ها و واکنش هائی است که در دنیای پیرامون خود اتفاق می افتد شاعر زبان گویای همه درد ها و شادی ها ی مردم و جامعه خویش است لذا دردی که از این شعر بنده بر می خیزد مشکلی نیست که بنده در گذشته و حال گریبان گیرش بودم بل ، دردی است از نزدیکان و از محیط و جامعه ای که در آن زندگی می کنم حس و لمس کرده ام و در قالب این شعر منعکس می سازم زندگی فردی و شخصی بنده همیشه خالی از این نوع دغدغه های زمینی و عشق های مجازی بوده و خواهد بود ، بنده دو معشوقه جدا گانه ، 1 – زمینی ، 2 – آسمانی دارم که اولی برکت و رحمتی است که متاسفانه در تبعید گاه « آدم وحوا » داشتن و حتی دوست داشتن آن منع شده است ( آزادی و رهائی انسان از همه قید و بند های شیطانی ) و اما دومی فرشته ای است آسمانی از تبار نور و مهر که با دست های نوازش گر اشک از گونه هایم می زداید و مرا سوار بربال های طلائی اش در هفت آسمان عشق و خدا می گرداند
سپاس از این فرشته زرین بال خدا که زندگی را در جهنم « آدم و حوا » برمن آسان نموده است
میراسماعیل جباری نژاد م -اُدلی
غـزل
پیش نویس ها
دو گران شهر عجم = اشاره به شهر های سمر قند و بخارا
شکم چرکینی = اشاره به سیب هوس کردنی های حوا خانم
شمس الدینی = اشاره به شمس الدین محمد خواجه حافظ
پرچین = حصاری که دور حیاط خانه می کشند و با گل می آرایند
یم == به معنی دریا
* وای آن روز تو گر روز قیامت باشد *
1- گرچه چون برگ گلی حیف که کفر آئینی
نوه ی « آدم و حوا » ی شکم چرکینی
2 - ظاهر رنگ به رنگ خوش ماری آری
ای که چون افعی هر بادیه زهر آگینی
3 - کور دل دختری و بی خبر از نور خدا
ای که در مذهب شیطانی خود ، خود بینی
4 - مانده ای غرق در این ظلمت خود بینی خویش
جز خودت هیچ نبینی تو در این بی دینی
5 - تو که صد رنگی ِ شهبال و پر طاووسی
و دلآرائی ِ صد باغ گل نسرینی
6 - سوسنی ، نسترنی ، رایحه یاسمنی
زنبق مخملی ناز و چمن آذینی
7 - چه ثمر ، ز این همه رعـنائی و خوش رنگی ها
گر به مهری سر پر چین دلی ننشینی
8 - یا که با عاشق شوریده سری هم چو منی
نشوی هم سر و هم بستر و هم بالینی
9 - خال هـندوی تو نازم که عطا کرد به آن
دو گران شهر عجم ، دو لت « شمس الدینی »
10 - بوسه از خال تو خواهم به تمامیت عـشق
که شود درد دل و جان مرا تسکینی
11 - نقطه اول و هم آخر عـشق است ، دلا
هر سیه خال خوش غـنچه لب شیرینی
12 - تو که کارت همه عاشق کُشی و دلگیری است
دست مهری نکشی روی دل مسکینی
13 - وای آن روز تو گر روز قیامت باشد
آن چنان با دل پر سوز کنم نفرینی
14 - یم به جوش آید هر کوه تَرک بردارد
سنگ خارا بشود ذوب تب ِ غمگینی
5 1 - تا همه قـهر خدا را به سرت بفشانم
و کشم پای تو بر محکمه سنگینی
16 - برو ای دختر آلوده به صد رنگی ننگ
که به حق لایق صد گونه چنین توهینی
17 - تاج و تخت هنرت نور فشان باد « اُدلی »
تا فـزون تر شود این نور ادب چندینی
18 - اُدلی » عـشق ام و هم شمس فروزان ادب
شهریار غـزلم با هنر شیرینی
میراسماعیل جباری نژاد
م - اُدلی
No comments:
Post a Comment