خورشید تباران


استقلال ، آزادی ، عـدالت اجتماعی

شعر کلاسیک از . میراسماعیل جباری نژاد ، م - اُدلی
ساکن کانادا - تورنتو ، تولد ، تبریز ، محله خیابان ( کلانتر کوچه ) رانده شده وطن
با مضامین ، 1 - ملی و میهنی، رزمی 2 - عاشقانه و عارفانه 3 - جلوه های طبیعت و خلقت 4- مناسبت ها ی ویژ ه
لطفا برای خواندن اشعار صفحات بعد در پانین صفحه در قسمت مستطیل بنفش روی
older post
کلیک فرمائید و همینطور تا آخر


Classic
poetry - in persian
1 - Heroic verse and Revolution 2 - Beauty of Nature and Creation 3 - Lyric Poetry......
miresmaeil jabarinezhad ( mim - odly)

**CANADA - TORONTO

1 -
Independence
2 - Freedom ( Liberty ) 3 - Social Justice For Iran


Tuesday, August 13, 2013

جباری نژاد - سینه سرخان سبز آئین






پیش نویس ها

بتهون و باخ = دو موسیقی دان سرشناس جهان
شکسپیر = شاعر و نمایشنامه نویس سرشناس
سیتار = از آلات موسیقی هند
خامه = قلم
طیار = پرواز کننده
احرار = آزاده گان

« مشتری » نام سیاره



*  سینه سرخان سبز آئین *

مانده به ره دیده به دیدارتان
خون شده دل با غم سرشارتان

قاب شده نقش خوش الوان عشق
روی در و مرمر دیوارتان

لاله شده چاپ چمن گاه تان
مانده به جا این همه آثارتان


منتظرم تا که به چینم مگر
  بوسه گل ، از گل  رخسارتان

داغ شقایق شده چون چلچراغ
سر زده از چشمه ایثارتان

آتشی از عشق به پا کرده اید
شعله گل گرمی بازارتان

لاله پر از می شده در باغ تان
نوش دل ِ قافله سالارتان

باده کش کهنه میخانه اید
ناب ترین می سر هر بارتان

هیچ شرابی نبُود ناب تر
زآنچه بُود در خُم خَمارتان

کوه نباشد چو شما پایدار
عشق وطن در سر بر دارتان

قاف نشد قد شما سر بلند
زال شما دانش بسیارتان

اوج شرف لانه سیمرغ تان
خفته به خون شهپر طیارتان

هر ورق از دفتر خون شما
برگه خون نامه پیکارتان

بحر وضو گیر لب چشمه تان
پاک تر از آینه کردارتان

نوش ترین آب زلال بهشت
جارشی از کوثر پندارتان

ای همه دریای خروشان خلق
موج وفا در دل تبدارتان

رقص به رقص آمده رقاص عشق
می زده در صحنه تالارتان

دست ملک های بهشت خدا
شانه زن ِ طره طرارتان

صف زده صد مشتری در « مشتری »
حور و ملک گشته خریدارتان

نغمه سرا بلبل باغ خدا
روی سر ِ هر گل گلزارتان

نور خدا ، تخت شرف ، تاج عشق
جلوه گر صحنه در بارتان

حافظ اگر اهل زمان بود ، بود
خامه زن ِ دفتر اشعارتان

مولوی و سعدی و صائب کجاست ؟
تا که شوند عاشق و بیمارتان

داشت اگر دیده مولای شعر
یک نظری بر گل رخسارتان

تَرک رخ «شمس »و قمر می نمود
می شده او پاک گرفتارتان

هر ورق از قصه شیرین تان
مثنوی ِ دیگر دلدارتان

مات کند هر دل نقاش چین
نقش رخ این همه احرارتان

حنجره در حنجره آوازتان
سمفونی مهر گران بارتان

کس نخرد سمفونی ِ« بتهون »
گر شنود زمزمه تارتان

«باخ » چنین نغمه خوش می نواخت ؟
که از شنوم از لب گیتارتان ؟

باخ دگر شهرت خود را به باخت
در اثر ِ نغمه سیتارتان

میر هنر ، پیر ادب ، شکسپیر
   خامه نزد شمه ای از کارتان

نغمه جان پرور چاووش عشق
بدرقه ِ این همه زوارتان

قافله را تا سر مقصد بَرد
این ره خونین کف هموارتان

مکتب تان مکتب آزادگی
درس خوش از حیدر کرار تان

چرخ زند می زده در حول عشق
دائره در دائره پر گارتان

خَم شده از درد و غم هجرتان
قامت سر سبز سپیدارتان

پنجره در پنجره دل هایمان
رو به تماشاگه گل زارتان

حک شده در پیچ و خم کوچه ها
جای قدم های گهربارتان

مانده هنوز خاطره های شما
در پس هر کوچه و بازارتان

« چشم و چراغ » دل یک ملت اید
خلق وطن جمله هوادارتان

باز کند این ره سر بسته را
مشت گره خورده احرارتان

دشمن دون جمله شود سر نگون
در اثر جنبش انصارتان

پاک کند جارش هر اشک شوق
گَرد رخ ِ توسن رهوارتان

پُر شود آغوش و بر کوچه ها
با قدم لشکر بسیار تان

دست صبا پخش کند کو به کو
عطر خوش سوسن جوبارتان

منظره در منظره بر پا کند
خیمه کش رنگی کهسارتان

خوار ترین خار جهان می شود
پست ترین خصم دل آزارتان

پر کشد از مشرق خون شما
شمس ظفر ، پرتو انوارتان

نور علا نور شود شام خلق
قصر جهان می شود آوارتان

تابش خورشیدی سیما ی تان
روشنی ِ گنبد دوارتان

زنده شدید اوج سر دارها

مرگ بر این دشمن غدارتان


طوق و گلوبند شما حلقه ایست
دور  و بر ِ گردن بر دارتان
 

خیمه زند لاله به دامان کوه
کوه حسد می برد از بارتان

میکده در میکده گردش کند
جام می و نغمه مزمارتان

پُر شود از گندم و سیب درشت
دهکده در دهکده انبارتان

عطر بریزد سر هر کوچه باغ
پنجره در پنجره گلنارتان

می شود ایوان شما گلبزک
سوسن وگل می شود عطارتان

شعر من این جوهره ی مشق عشق
هدیه بر آن گردن بر دارتان

ای همه آزاده ی غربت نشین
دست خدا جمله نگه دارتان

خامه این « اُدلی » شیرین زبان
همدل و همسنگر و هم یارتان

میراسماعیل جباری نژاد
م - اُدلی


اُدلی = به معنی آتشین در زبان شیرین آذری و تخلص شعری بنده

Thursday, May 9, 2013

جباری نژاد - دوبیتی همبستگی





* همبستگی *

بیا تا از «منم » ها « ما » بسازیم
بیا از قـطره ها دریا بسازیم
طلسم یاس در دل ها شکا نیم
امیدی در دل  ِ فــر دا بسازیم


میراسماعیل جباری نژاد
م -اُدلی

Sunday, April 21, 2013

miresmaeil jabarinezhad شاه ِ شاه پریان




 

* شاه ِ شاه پریان *

توئی آن جلوه گـه ِ باغ بهاران قـشنگ
پیکرت شاخه گل ِ تازه بستان قـشنگ

پری ِ جنت عشقی،مـَلـَک مـُلک خـدا
خوشترین عـطرگل ِ روضه رضوان قـشنگ

دیده ات چشمه ای از شعشعه ی شاه فلق
چهره ات کوکبه ی ماه درخشان قـشنگ

سینه ات مرمری از حوض زلال کف ماه
قامتت نازترین سرو خرامان قـشنگ

زلف تو طعنه زن ِ ظلمت یلدائی شب
گونه ات سرخ ترین لاله نعمان قـشنگ

شفق از گونه تو رنگ بگیرد به افق
تا کند جلوه در آئینه ِ چشمان قـشنگ

شاه ِ شاه پریان ، تاج سر ِ عالمیان
شده مهمان دلم در شب هجران قـشنگ

رقص در رقص بیا ، در سحرم وقت نسیم
همچو رقاصه گل ، با تن عـریان قـشنگ

بوسه در بوسه نشان، بر لب خشکیده من
تا کـَشـم شهد گل از غنچه خندان قـشنگ

مست مستم بکن از باده یاقوتی لب
تا شوم یوسف آن چاه زنخدان قـشنگ

بارش دیده من بر کف سر شانه تو
خوش تر ین سمفونی شُر شُر باران قـشنگ

خیزد از باغ تنت رایحه دلکش یاس
هان تو ای تازه گل ِ خوش پر الوان قـشنگ

نفست همنفس دختر محبو به شب
که به آواز کشد بلبل خوش خوان قـشنگ

دامنت پر شده با ناز عـروسان چمن
واز شمیم خوش گل های گلستان قـشنگ

« ادلی » از دختر گل گفت ، از آن حوری خاک
تا بخواند سر ِ گل نغمه ، هـَزاران قـشنگ

میراسماعیل جباری نژاد
م - ادلی

Saturday, April 13, 2013

میراسماعیل جباری نژاد - * ملکه زرین تاج عشق *




* ملکه ی زرین تاج عشق *

بلبل قدسی و از ، باغ خدا آمده ای
حنجره حنجره با شور و نوا آمده ای

جلوه گاه لب جوئی که به چشم دل من
کوهی از منظره در اوج صفا آمده ای

تو در آئینه دل عین پری زاد ی و بس
مگر از خطه فردوس خدا آمده ای ؟

من وضو گیرم از آن حوض نگاهت ، به نماز
که به هر رکعت آن قبله نما آمده ای

خاکدان را نبود چون تو گلی سیمین ساق
تو پری چهر من از عرش علا آمده ای

مرمرین ساق تو گیرم وسط حوض گلاب
گر چه بر باغ دلم لاله قبا آمده ای

سر و پای تو بـشُویم به زلال نم اشک
که به دیدار من ِ بی سر و پا آمده ای

در دلم عشق تو صد پل زده چون قوس قزح
گر چه بی « رنگ و ریا» نقش نما آمده ای

توئی آن سمفونی کوثر باغ ملکوت
ای که بر سوز دلم نغمه سرا آمده ای

بنشین بر سر بالین من ای جام شفا
که به زخم جگرم عین دوا آمده ای

مس دل گشته به اکسیر وفای تو طلا
وه که با جوهره ی عشق بقا آمده ای

من گدای ره عشقم ، و تو شاهنشه عشق
که به صد کوکبه بر کلبه ما آمده ای

کوکب شعشعه افشان فلک تاج تو باد
که تو با این همه زر پیش گدا آمده ای

دارم از دولت حسنت صله های زر عشق
وه چه پُر ، از صله و بذل و صلا آمده ای

سایه ی دولت عشق از سر ِ ادلی نفکن
ای که با شهپر خوش بال هما آمده ای


میراسماعیل جباری نژاد
م - ادلی

Wednesday, April 10, 2013

میراسماعیل جباری نژاد - چند رباعی ملی و میهنی 7










میراسماعیل جباری نژاد - خـزانه نـور miresmaeil jabarinezhad





* خزانه نور *

تو آن ستاره ي صبحي پر از نشانه نور
خداي نعمتي و چشمه ي يگانه نور

به حجله گاه سحر بين عـروس گلرخ روز
و رقص دختر خورشيد با چغانه نور

به كوچه كوچه صبح اي نگار زرين تاج
بخوان گلو به گـلو خوش ترين ترانه نور

ز كهكشان نگاهت دميده صد خورشيد
افـق افـق زده تا دشت بيـــكرانه نور

به سر زمين شبم اي تجلي مه ومهـــر
ســبــد ســبـــد بـفـشان بـذر دانه دانه نور

ترا غزل به غزل خوانده ام به باغ خیال
كه شاخه شاخـه دل را توئي جوانه نور

شب سياه من و كهكشان چشمانت
دو بال عشق من واوج بي نشانه نور

مرا نهايت پـرواز در سماواتی
به بال هاي طلائي ِ عاشقانه نور

شراب عشق ترا من سـبـو سـبـو طلبم
ز چشم نرگس تو آن شرابخانه نور

بلور چشم تو دارد درخششي خوش تاب
چو برق تكه الماس در ميانه نور

فروغ مهر تو باشد به عمق ظلمت دل
چو تاب چهره مه ، جلوه شبانه نور

بهشت عشق تو نازم كه در طراوت آن
قـنـاري دل من كرده آشيـانه نور

سرود نـم نـم آبي به گوش دشتستان
نهيب توسن ابـــري به تازيانه نور

عـبـور نـيـزه نوري ز نـم نـم باران
حلول قـوس قـزح جلوه ي كمانه نور

مرا به دولت دنيا مخوان مخوان اي دل
كه جاودان دولتي دارم از خـزانه نور

فـروغ عشق تـو ( اُدلي ) هميشه تابان باد
به عاشقـانه ترين شـعـر جاودانه نور



اُدلی = به معنی آتشین در زبان آذری

ميراسماعيل جباري نژاد
م -اُدلی

Tuesday, March 19, 2013

miresmaeil jabarinejad - رستاخیز شقایق ها


* رستاخیز شقایق ها *

زمین با لاله خونین شد قیام نوبهاران است
نمای شاخساران را شکوه غنچه باران است

به بار ای ابر نیسانی که در گلگشت دشتستان
حضورحضرت گل را بسی چشم انتظاران است

گذرگاه گلستان را صدای پای نوروز است
و طاق صخره ها را چلچراغ لاله زاران است

همایون ماه میلاد شقایق های طناز است
صدای شادی بلبل سر شاخ چناران است

به دامان چمن داغ شقایق های عاشق بین
نشان عشق در سیمای سرخ داغداران است

به چشم انداز گلشن بین نگاه شرقی نرگس
که سیمین ساق نسرین را سیه چشم خماران است

قناری را نوا بخشد وسوسن را زبان عشق
غزلهائی که در شب های شعر جویباران است

نگر در قاب نی زاران به عکس لخت نیلوفر
که در آ ئینه ی تالاب نیلین صد هزاران است


نقاب غنچه  ای گل ، باز کن از پرده بیرون آی
که بر دیدار سیمایت هزاران بی قراران است


قیام باد بر پا شد ، نماز لاله ها آغاز
اذان نوبهاران در گلوی آبشاران است

بنفشه صف به صف در کوچه باغ سبز کوهستان
و زنبق خال کوب پوست سبز سبزه زاران است

و کوکب دختر رقاص مخمل پوش دشتستان
تو گوئی کولی چادر نشین جوکناران است

شهنشاه چمن تاج الملوک تاج بر سر شد
قناری ها غزل خوانان کاخ شهریاران است

خمارین چشم نرگس را به جشن باد وباران بین
که عریان ، رقص سوسن را نگاه میگساران است

هنر در اوج معیار است کو؟ نقاش این آثار
نمایشگاه بستان را چه زیبا شاهکاران است

ستیغ کوهساران با درفش لاله آذین شد
به لوح قله ها تمثال سرخ سربداران است

و میلاد شقایق های خونین چهر صحرا را
ترنم های شاد و دلنشین چشمه ساران است

و کوچ فوج درنا سیر اوجا اوج لک لک ها
سکوت آسمان ها را سرود رهسپاران است

هجوم شیره کش زنبور در گلزار مریم ها
به لب های عسل آلود نرم گلعذاران است

لب پروانه این رقاص مخمل بال دشتستان
لب بابونه ها را بوته بوته بوسه باران است

خزانی در بهار شعر «ادلی» کس نخواهد دید
بهار شعر او گل های باغ روزگاران است
***
میراسماعیل جباری نژاد
م - ادلی

Sunday, March 17, 2013

جباری نژاد - با شاخه گل شاخ نبات -




* با شاخه گل شاخ نبات *


بشنو از ساز غـزل سمفونی شیدائی
شده ام دلشده ی شاخه گل رعنائی

شده ام مست ترین مرد مِی آلوده خاک
چون زدم جام مِی از نرگس باغ آرائی

شور و سر مستی ام از ساغر چشمان تو باد
چشم نرگس نبوَد یار به این شهلا ئی

عـندلیبی شده ام بر سر دوشیزه گل
مستم از عطر مسیحای گل صحرائی

این عـروسان دمن وه چه چمن آرایند
تو عـروس گل من ناز ، چه دل آرائی

دانه عـشق تو در سینه سر بسته من
هم چو دُری است درون صدف دریائی

صورت ماه تو پر نور به آن خورشیدی
شام گیسوی تو ای  وای به این یلدائی

روی ابریشم اشکم شده گلدوزی عـشق
در غم هجرتو با تاب و تب شیدائی

حوری جنت عـشقی به حرم خانه دل
سیب سرخی بده از ساق تن طوبائی

شهد هر تازه گل از غنچه لب های تو باد
ای که چشمان تو چون جام می ِ مینائی

طبع شعرم زده گل تا که دهد جلوه نو
سینه باغ ادب را به غـزل آرائی

واژه در واژه کنم رنگ در این نقاشی
عکس روی تو کشم ناز ، چنان رویائی

که کنم در همه ی صحن تماشا گه عـشق
چشم صورتگر چین مات بر این زیبائی

آن چنان توسن عشق تو بر آرم به میان
دل آدم بشود مات ِ * رخ حوا ئی

عـشق «شیرین» بشود تلخ به فرهاد و لیک
قصه پایان دهم از « وامق» ئی و « عـذرا » ئی

خواجه هم ترک کند شاخه گل شاخ نبات
نکَشد بر رخ ما « سرو سهی بالائی »

لیلی از خاطره ی قیس کنم پا به برون
تا که مجنون بکند ترک غـم لیلا ئی

« شمس » مولای غـزل را به همه زیبائی
می کَشم در همه تبریز به صد رسوائی

سعدی آن شیخ اجل در همه عـمرش نسرود
غـزلی بر رخ معشوق چنین والائی

اُدلی از این همه یاران غـزل کس نشنید
شعری از حافظ شیراز به این شیوائی

میراسماعیل جباری نژاد
م - اُدلی

****

Wednesday, March 13, 2013

جباری نژاد میراسماعیل * مشعل شقایق ها


* غزل بهارانه *

* مشعل شقایق ها *

تا به رسد قاصد فصل بهار
مژده دهد از گل و از سبزه زار

نبض شکوفه بزند دم به دم
در رگ هر بوته و هر شاخسار

حمله کند لشکر زنبورها
بر صف گل های خوش جوکنار

تا به مکد از لب شیرین و نرم
شیره ی گلهای قشنگ بهار

بلبل عا شق بنشیند به گل
گوش دهد سمفونی آبشار

عطر گل نسترن و یاسمن
مست کند بلبل دل بیقرار

بوسه به چیند لب پروانه باز
رقص کنان از رخ هر گلبهار

خیل شقایق همه مشعل بدست
شعله کنان دامن هر کوهسار

می شکند خلوت تالار دشت
نغمه دلچسب هزاران هزار

«ادلی» عاشق قلمت شد روان
تا بنویسی غزلی ماندگار

هَزار = به معنی بلبل

* میراسماعیل جباری نژاد
م - ادلی

Tuesday, March 5, 2013

miresmaeil jabarinejad در گنگره گل ها


* در گنگره گل ها *

عید آمد و پایان شد سرمای زمستا ن ها
آغوش چمن پر شد با غنچه خندان ها

چا ووشی تندر ها در پهنه دشتستان
پیچیده به کوهستان پژواک فراخوان ها

خیاط سحاب آمد در مخمل شبدر دوخت
با سوزن باران ها گلدوزی بستا ن ها

افکنده هیاهوئی در صحن فضای شهر
مرغان چنارا ن سر سبز خیا با ن ها

پیچیده به هر سوئی در کوچه وبرزن ها
خوش ، قهقه نا ودا ن ها با شر شر بارا ن ها

در صحن گل و ریحان بلبل به نوا آ مد
در پهن چمن پیچید آواز خوش الحا ن ها

شور دگری دارد با تاب وتبی از عشق
در صحن چمن زاران آوای غـزل خوان ها

در اوج هیاهو بین عشق به حراج است
در چلچله بازار این سرو خراما ن ها

در گنگره گل ها سوسن به کلام آ مد
ده رشته هنر دارند این گونه سخندان ها

تالا ر چمن بنگر نقا شی زنبق ها
چشم تر نرگس ها در حیرت وحیرا ن ها

هر شبنم نرگس را محصول محبت بین
چون بوسه پروانه بر سیب زنخدا ن ها

پیراهن میخک ها از ترمه و مخمل ها
چون چادر گل نقش دوشیزه خاقا ن ها

سیمای قرنفل بین در نقش ونگاری خوش
گوئی که بزک کرده خا تون سلیما ن ها

در طاقچه صخره صف بسته عروس گل
هم چون صف گلدا ن ها در منظر ایوا ن ها

در پهن چرا گا هان پیچیده به اوج کوه
آواز دلآ ویزی با هی هی چوپا ن ها

بازیگر بز بره در شیطنت و بازی
با صوت نی چو پا ن درشیب گل افشا ن ها

هر دره پر از گله هر گله پر از بره
پیش وپس هر گله سگهاست نگهبا ن ها

بر صورت رعنا ی خوش نقش ونگار گل
صورتگر چین ما نده انگشت به دندا ن ها

تا روی زلیخا ئی گل دیدم و سنبل ها
دل یوسف مصری شد در چاه زنخدا ن ها

در تخت بلور آب افتاده به چنگ باد
زلف تر سنبل ها ناموس نیستا ن ها

با حمله هر موجی بر خیمه نیلوفر
بر سا حل احسا سم افتاد چه توفا ن ها

داما د  نگاهم شد همبستر نیلوفر
دل کار دگر دارد با این همه عریا ن ها

پیچیده چه خوش اینک در باد سحر خیزان
عطر خوش ودلچسب سکرآور ریحان ها

در بستر شبدر ها هم خوابی هد هد ها
بیداری ماه است و آن نور درخشا ن ها

در جشن گل وباران افتاده به دست باد
گیسوی بلند بید این زلف پریشا ن ها

آغوش چمن پر شد با جوجه بلدر چین
در سبز ترین شیب پر منظر داما ن ها

بس ، لاله عبا سی با شبنم الماسی
در سایه ی هر بیدی پیداست فراوان ها

آواز قناری ها با چنگ نسیم صبح
سا ق تر نسرین ها رقاصه میدا ن ها

نیلوفر صحرائی پیچیده چه خوش اینک
بر پیکره ی بید مجنو ن بیا با ن ها

در تخت چمن رسته صد تاج ملوک ناز
تاج سرشان خوش ، چون دیهیم سلیما ن ها

این تاج ملوک گل جا نا ن قناری ها
فرمانده صحرا ها خا تون گلستا ن ها

پرواز قطار قو در اوج بلند کوه
در هلهله و شادی آن رهسپا را ن ها

کوچ صف درنا ها این فوج مها جر ها
با خانه به دوشی ها در وصلت و هجرا ن ها

غوغا ی پرستو ها بر روی صنوبر ها
منقا ر به منقا ر ند این زوج هزارا ن ها

من عا شق سوسن ها مجنون قرنفل ها
با عشق گل افتادم در روضه رضوا ن ها

از جا م شقا یق ها گلبا ده زدم نوشین
سر مست بهارا نم در بعد خیا با ن ها

آیات چمن خوانم در مکتب فروردین
بر سبزه و گل بستم زنجیره ایما ن ها

این قاصدک خوش پر خضر من گمراه است
تا آب بقا نوشم از چشمه حیوا ن ها

با جا م شقا یق ها دردی کش بستا نم
پروانه صفت هستم قربانی جا نا ن ها

ادلی »گل گلزارم مشعل کش کوهستان
خونین رخ صحرا یم با دیده گریا ن ها

* میراسماعیل جباری نژاد
م - ادلی